Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 206 (11 milliseconds)
English	Persian
gulp	لقمه بزرگ
gulped	لقمه بزرگ
gulping	لقمه بزرگ
gulps	لقمه بزرگ
stull	لقمه بزرگ
Search result with all words
godown	لقمه بزرگ انبار
Other Matches
mouthful	لقمه
gobbets	لقمه
mouthfuls	لقمه
morsel	لقمه
byte	لقمه
morsels	لقمه
snap	لقمه
snapped	لقمه
bytes	لقمه
gobbet	لقمه
snaps	لقمه
snapping	لقمه
to do a thing in a round way	لقمه رادورسرگرداندن
skated	لقمه ماهی
bits	ذره لقمه
bit	ذره لقمه
morsels	لقمه کردن
byte oriented	لقمه گرا
morsels	یک لقمه غذا
skates	لقمه ماهی
morsel	یک لقمه غذا
flag byte	لقمه پرچم
skate	لقمه ماهی
chaw	فک لقمه جویده
morsel	لقمه کردن
tidbits	لقمه چرب ونرم
nibbled	لقمه یا تکه کوچک
nibbles	لقمه یا تکه کوچک
To devour something .	چیزی را یک لقمه کردن
nibbling	لقمه یا تکه کوچک
nibble	لقمه یا تکه کوچک
tidbit	لقمه چرب ونرم
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
He wants to bite off more than he can chew.	لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
chicken feed <idiom>	یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
have other fish to fry [have better fish to fry]	لقمه چرب تری در نظر داشتن
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.	لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
titbit	لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
titbits	لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
A lucrative affair [deal]	لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
sippet	تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.	لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
I havent had a bit sine morning .	از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
Lets go to my house for pot luck .	برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
If the cap fit,wear it. <proverb>	اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
adult	بزرگ
mightiest	بزرگ
bandog	سگ بزرگ
majuscule	بزرگ
majuscular	بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
mightier	بزرگ
adults	بزرگ
dignified	بزرگ
macro	بزرگ
voluminous	بزرگ
mighty	بزرگ
extras	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
canis major	سگ بزرگ
considerably large	بس بزرگ
doyennes	زن بزرگ
doyenne	زن بزرگ
nonus	بزرگ
megapod	بزرگ پا
decuman	بزرگ
egregious	بزرگ
full bottomed	بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
bulky	بزرگ
greatest	بزرگ
headman	بزرگ
headmen	بزرگ
majestic	بزرگ
of a large size	بزرگ
large sized a	بزرگ
large sized	بزرگ
bulkier	بزرگ
hugeous	بزرگ
king size	بزرگ
immane	بزرگ
great-	بزرگ
great	بزرگ
long ton	تن بزرگ
biggest	بزرگ
bulkiest	بزرگ
bigger	بزرگ
big	بزرگ
massive	بزرگ
massively	بزرگ
small	بزرگ نه
extra-	بزرگ
major	بزرگ
larger	بزرگ
largest	بزرگ
enormous	بزرگ
vasty	بزرگ
gravest	بزرگ
graves	بزرگ
grave	بزرگ
swith	بزرگ
gross	بزرگ
grossed	بزرگ
smaller	بزرگ نه
grosser	بزرگ
large	بزرگ
eminent	بزرگ
extensive	بزرگ
high	بزرگ
highest	بزرگ
highs	بزرگ
majored	بزرگ
majoring	بزرگ
spankings	بزرگ
spanking	بزرگ
walloping	بزرگ
wallopings	بزرگ
swingeing	بزرگ
grosses	بزرگ
propylon	در بزرگ
stour	بزرگ
gates	در بزرگ
grossest	بزرگ
grossing	بزرگ
vast	بزرگ
smallest	بزرگ نه
gate	در بزرگ
jumbo	بزرگ
paternal grandmother	نه نه بزرگ
extra	بزرگ
jumbos	بزرگ
case knife	چاقوی بزرگ
archbshop	اسقف بزرگ
archfiend	دیو بزرگ
distending	بزرگ کردن
maximises	بزرگ کردن
mausoleums	ارامگاه بزرگ
distends	بزرگ کردن
billowing	موج بزرگ اب
billow	موج بزرگ اب
aggrandize	بزرگ کردن
antrum	غار بزرگ
aggrandise	بزرگ شدن
arch enemy	دشمن بزرگ
arch fiend	دیو بزرگ
aggrandise	بزرگ کردن
billowed	موج بزرگ اب
bulldog	نوعی سگ بزرگ
capital letter	حرف بزرگ
bass fiddle	ویلن سل بزرگ
big bang	انفجار بزرگ
swells	بزرگ شدن
swelled	بزرگ شدن
big league	لیگ بزرگ
caldron	کتری بزرگ
bronchocele	بزرگ شدگی
maximizes	بزرگ کردن
maximizing	بزرگ کردن
swell	بزرگ شدن
bass drum	طبل بزرگ
maximising	بزرگ کردن
archduchess	دوشس بزرگ
distend	بزرگ کردن
maximize	بزرگ کردن
maximized	بزرگ کردن
archduke	دوک بزرگ
archenemy	دشمن بزرگ
archpriest	کشیش بزرگ
argosy	کشتی بزرگ
avous	پدر بزرگ
grand father	پدر بزرگ
bonefire	اتش بزرگ
lofty	بلند بزرگ
cataclysm	سیل بزرگ
cataclysms	سیل بزرگ
blunder	اشتباه بزرگ
magnum opus	کار بزرگ
viola	ویولن بزرگ
blundered	اشتباه بزرگ
bollards	موت بزرگ
bollard	موت بزرگ
emporiums	بازار بزرگ
lump	بزرگ شدن
lumped	بزرگ شدن
lumps	بزرگ شدن
heave	بزرگ کردن
heaved	بزرگ کردن
longbow	کمان بزرگ
longbows	کمان بزرگ
emporia	بازار بزرگ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com