English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (9 milliseconds)
English Persian
He wants to bite off more than he can chew. لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
Other Matches
She has bad breath. دهانش بو می دهد
a hand to mouth existence <idiom> دستش به دهانش می رسد
living from hand to mouth <idiom> دستش به دهانش می رسد
wet behind the ears <idiom> نابالغ ،دهانش بوی شیر میدهد
He is stI'll wet behind the ears. هنوز دهانش بوی شیر می دهد
removable برداشته شدنی
irremovable برداشته نشدنی ثابت
warped surface سطح تاب برداشته
A big load was taken off my back. بار سنگینی از دوشم برداشته شد
the murder is out پرده از روی کار برداشته شد
the fish smacks of the tin ماهی بوی حلبی را برداشته است
removability ناپایداری امادگی برای برداشته شدن
sententiously چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
phototype کلیشهای که از عکس برداشته شده است
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
atrip لنگر از زمین برداشته امادهء حرکت
irremovability حالت چیزی یا کسی که از جای خود برداشته نشود
chip off the old block <idiom> (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
bytes لقمه
snaps لقمه
snapping لقمه
snapped لقمه
snap لقمه
morsels لقمه
morsel لقمه
mouthful لقمه
mouthfuls لقمه
gobbet لقمه
gobbets لقمه
byte لقمه
war head قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
An investigation has already been instigated. قدم اول برای بررسی پیش از این برداشته شده بود .
skated لقمه ماهی
morsel یک لقمه غذا
morsels لقمه کردن
bit ذره لقمه
bits ذره لقمه
skate لقمه ماهی
flag byte لقمه پرچم
byte oriented لقمه گرا
chaw فک لقمه جویده
morsel لقمه کردن
morsels یک لقمه غذا
skates لقمه ماهی
gulp لقمه بزرگ
gulped لقمه بزرگ
gulping لقمه بزرگ
gulps لقمه بزرگ
stull لقمه بزرگ
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
access panel پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
nibbles لقمه یا تکه کوچک
godown لقمه بزرگ انبار
nibble لقمه یا تکه کوچک
To devour something . چیزی را یک لقمه کردن
nibbling لقمه یا تکه کوچک
tidbit لقمه چرب ونرم
tidbits لقمه چرب ونرم
nibbled لقمه یا تکه کوچک
e f t a (european free trade association فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
markers علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
chicken feed <idiom> یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
have other fish to fry [have better fish to fry] لقمه چرب تری در نظر داشتن
titbits لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
A lucrative affair [deal] لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
titbit لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
sippet تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک
I havent had a bit sine morning . از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth. لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
port a punch card علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
Lets go to my house for pot luck . برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
aweigh تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
greater بزرگتر
senior بزرگتر
greater than بزرگتر از
gt بزرگتر از
Sr بزرگتر
pre eminent بزرگتر
nonus بزرگتر
seniors بزرگتر
elder بزرگتر
doyens بزرگتر
doyen بزرگتر
major بزرگتر
majored بزرگتر
headmen بزرگتر
headman بزرگتر
majoring بزرگتر
bigger بزرگتر
lutine bell زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
expand بزرگتر کردن
Big Brother برادر بزرگتر
increase بزرگتر شدن
superior number عدد بزرگتر
paramount برتر بزرگتر
bigbrother برادر بزرگتر
brown major براون بزرگتر
ge بزرگتر از یا برابر با
oversize بزرگتر از اندازه
macronucleus هسته بزرگتر
samuel sen سموئیل بزرگتر
doubled up دو برابر بزرگتر
over size بزرگتر از اندازه
expands بزرگتر کردن
expanding بزرگتر کردن
double دو برابر بزرگتر
increased بزرگتر شدن
increases بزرگتر شدن
majordomo بزرگتر خانه
doubled دو برابر بزرگتر
macronucleus هسته سلولی بزرگتر
feck سهم بزرگتر اکثریت
admedium lampholder سرپیچ بزرگتر از معمولی
to increase [to, by] بزرگتر شدن [به مقدار]
whoppers از اندازه بزرگتر عظیم
repotted در گلدان بزرگتر کاشتن
repotting در گلدان بزرگتر کاشتن
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
phased بخشی از فرآیند بزرگتر
phases بخشی از فرآیند بزرگتر
whopper از اندازه بزرگتر عظیم
repots در گلدان بزرگتر کاشتن
repot در گلدان بزرگتر کاشتن
Do you have anything bigger? آیا چیزی بزرگتر دارید؟
positive ولتاژ الکتریکی بزرگتر از صفر
macrogamete سلول جنسی ماده بزرگتر
clout هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouting هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouted هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
clouts هدف 21 برابر بزرگتر ازهدف استاندارد
satellites کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
improper fraction کسری که صورت ان بزرگتر از مخرج باشد
satellite کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
overloaded ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overloads ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overload ارسال داده با نرخ بزرگتر از فرفیت کانال
overslaugh بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
His eye is bigger than his belly. <proverb> چشمش بزرگتر از شکمش مى باشد (یریص و پر خور).
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
superscript ححرف کوچکی که بزرگتر از خط طبیعی حروف چاپ شود.
characteristic مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
add قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
overflow نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
overflows نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
overflowed نتیجه ریاضی که بزرگتر از حد اعداد سیستم ذخیره سازی کامپیوتر است
chaining به این ترتیب برنامههای بزرگتر فرفیت حافظه نیز قابل اجرا هستند
serial مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
carrying رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
serials مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
carried رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carries رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
milking machine ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
milk disk دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
gained افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
excess کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
gain افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
excesses کدی که اعداد دهدهی به صورت معادل دودویی نمایش داده می شوند و سه واحد بزرگتر ازعدد است
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
virtual فضایی که از حدود فیزیکی صفحه نمایش بزرگتر است و میتواند حاوی متن ,تصویر,پنجره و... باشد
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
gains افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
subset مجموعه کوچک داده ها که خود بخشی از یک مجموعه بزرگتر هستند
sub domain سطح دوم آدرس دهی در اینترنت که مربوط به نام سازمان در یک سازمان بزرگتر است
building block principle طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
overlays کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlay کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
overlaying کل برنامه بزرگتر از کل حافظه اصلی است و ما بر این فضا در حافظه بار میشود و در صورت لزوم
affluent رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
Mine is bigger than yours . مال من بزرگتر از مال تو است ؟
surrender الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
surrenders الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
surrendered الحاق ملک کوچکتر به ملک بزرگتر مستحیل شدن ملک جزء در ملک کل
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
He is in abject poverty . محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com