English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (6 milliseconds)
English Persian
tidbit لقمه چرب ونرم
tidbits لقمه چرب ونرم
A lucrative affair [deal] لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
Other Matches
sleek چرب ونرم
cosier گرم ونرم
cosiest گرم ونرم
cosy گرم ونرم
cozier گرم ونرم
cozies گرم ونرم
coziest گرم ونرم
sleekest چرب ونرم
sleeker چرب ونرم
cosies گرم ونرم
cozy گرم ونرم
cozily گرم ونرم
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
honey چرب ونرم کردن
blarney زبان چرب ونرم
cosh گرم ونرم وراحت
A nice cosy place . جای گرم ونرم
Asmooth glib tongue . زبان چرب ونرم
sawder زبان چرب ونرم
coshes گرم ونرم وراحت
snug گرم ونرم باندازه
coshed گرم ونرم وراحت
coshing گرم ونرم وراحت
beret کلاه گرد ونرم پشمی
cosily بطور راحت بطورگرم ونرم
berets کلاه گرد ونرم پشمی
gobbet لقمه
snap لقمه
snapping لقمه
snapped لقمه
gobbets لقمه
snaps لقمه
mouthful لقمه
byte لقمه
morsels لقمه
morsel لقمه
mouthfuls لقمه
bytes لقمه
gulp لقمه بزرگ
morsel لقمه کردن
flag byte لقمه پرچم
byte oriented لقمه گرا
morsels یک لقمه غذا
chaw فک لقمه جویده
stull لقمه بزرگ
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
bits ذره لقمه
bit ذره لقمه
skates لقمه ماهی
morsels لقمه کردن
morsel یک لقمه غذا
gulped لقمه بزرگ
gulping لقمه بزرگ
gulps لقمه بزرگ
skate لقمه ماهی
skated لقمه ماهی
To devour something . چیزی را یک لقمه کردن
nibble لقمه یا تکه کوچک
godown لقمه بزرگ انبار
nibbles لقمه یا تکه کوچک
nibbled لقمه یا تکه کوچک
nibbling لقمه یا تکه کوچک
He wants to bite off more than he can chew. لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
english setter نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
chicken feed <idiom> یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
have other fish to fry [have better fish to fry] لقمه چرب تری در نظر داشتن
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
titbit لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
titbits لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
sippet تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک
boot دیسک خاصی که حاوی برنامه راه انداز ونرم افزار سیستم عامل است
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth. لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
I havent had a bit sine morning . از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
Lets go to my house for pot luck . برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
squashes کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squash کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashing کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashed کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
He is in abject poverty . محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com