English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
palpate لمس کردن امتحان نمودن
Other Matches
examining امتحان کردن
examines امتحان کردن
examined امتحان کردن
examine امتحان کردن
tries امتحان کردن
test امتحان کردن
trials امتحان کردن
tested امتحان کردن
trial امتحان کردن
tests امتحان کردن
try امتحان کردن
to bring to the proof امتحان کردن
to give an examination امتحان کردن
put to test امتحان کردن
to make a trial of امتحان کردن
to plagiarize در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
checks امتحان کردن بازرسی
checked امتحان کردن بازرسی
invigilates در امتحان نظارت کردن
check امتحان کردن بازرسی
try (something) out <idiom> امتحان کردن(چیزی)
tested ازمایش کردن امتحان
invigilating در امتحان نظارت کردن
reexamine دوباره امتحان کردن
invigilated در امتحان نظارت کردن
test ازمایش کردن امتحان
invigilate در امتحان نظارت کردن
tests ازمایش کردن امتحان
try on <idiom> امتحان کردن لباس
to check out something چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to put to proof امتحان کردن محک زدن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
examinations معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
examination معالجه کردن بازجویی امتحان کردن
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
deposing عزل نمودن خلع کردن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
condition شرط نمودن شایسته کردن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
delineating ترسیم نمودن معین کردن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes فریبا نمودن طلسم کردن
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
glamorises فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
deposes عزل نمودن خلع کردن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
depose عزل نمودن خلع کردن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
to try something completely new <idiom> چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
postulating قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
inquires تحقیق کردن امتحان کردن
enquired تحقیق کردن امتحان کردن
enquires تحقیق کردن امتحان کردن
inquire تحقیق کردن امتحان کردن
inquired تحقیق کردن امتحان کردن
to win nny one's affections محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
x ray بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
countersink خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
assay امتحان
try امتحان
assays امتحان
tries امتحان
inspection امتحان
examinations امتحان ها
tests امتحان ها
trials امتحان ها
quizzes امتحان
quiz امتحان
tests امتحان
trial امتحان
test امتحان
checking امتحان
tentatively من باب امتحان
examinations امتحان
examination امتحان
quiz [American] امتحان
checks امتحان
checked امتحان
trial امتحان
check امتحان
trials امتحان
tested امتحان
examination امتحان
test امتحان
To flunk a course . To fail an exam. در امتحان رد شدن
untested <adj.> امتحان نشده
unchecked <adj.> امتحان نشده
uninspected <adj.> امتحان نشده
unexamined <adj.> امتحان نشده
unevaluated <adj.> امتحان نشده
crucibles امتحان سخت
qualifying examination امتحان صلاحیت
essay examination امتحان انشایی
proctor نافر امتحان
probational ازمایش امتحان
pretest امتحان مقدماتی
experiments امتحان عمل
experimenting امتحان عمل
experiment امتحان عمل
unaudited <adj.> امتحان نشده
examination anxiety اضطراب امتحان
test anxiety اضطراب امتحان
examinee امتحان دهنده
examinee امتحان شونده
examiners امتحان کننده
experimented امتحان عمل
examinable قابل امتحان
temptation ازمایش امتحان
examiner امتحان کننده
trial ازمایش امتحان
crucible امتحان سخت
bar examination امتحان وکالت
examination امتحان ازمایش
unverified <adj.> امتحان نشده
preliminary امتحان مقدماتی
to take an examination امتحان دادن
probation ازمایش امتحان
examinations امتحان ازمایش
trials ازمایش امتحان
temptations ازمایش امتحان
vivas voce امتحان شفاهی
unsight امتحان نکرده
tripos امتحان حساب
assays امتحان عیارگری
preliminaries امتحان مقدماتی
test امتحان محک
tests امتحان محک
tested امتحان محک
assay امتحان عیارگری
to give an examination صورت امتحان دادن
check lock ساعت امتحان کننده
to buy on trial بشرط امتحان خریدن
I'd like to try ... من میخواهم ... را امتحان کنم.
midyear امتحان نیمه سال
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
hold water از امتحان درست درامدن
testable امتحان پذیر ازمایشی
viva voce شفاها امتحان شفاهی
to do a test امتحان کتبی نوشتن
abstracting نمودن
show نمودن
showed نمودن
shows نمودن
animalize نمودن
abstracts نمودن
seemed نمودن
dont نمودن
dost نمودن
to gain any ones ear نمودن
seem نمودن
abstract نمودن
showŠetc نمودن
animadvert نمودن
seems نمودن
acid test وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
To pass the exam on the first try. یک ضرب در امتحان قبول شدن
To purchase on approval . بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
graduate record examination امتحان ورودی بعد ازلیسانس
gre امتحان ورودی بعد از لیسانس
to get a pass in physics در امتحان فیزیک قبول شدن
pretest امتحان مقدماتی بعمل اوردن
matriculation امتحان ورودی دانشگاه کنکور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com