English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English Persian
luff لنگر پیدا کردن
Search result with all words
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
Other Matches
aweigh تازه لنگر برداشته دارای لنگر اویزان
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
anchor in sight لنگر بالاست لنگر را دیدم
capstan میله گردان گردونه دوار لنگر قرقره دوار لنگر
warped جا به جا کردن ناو یا لنگر
warps جا به جا کردن ناو یا لنگر
sight the anchor مشاهده کردن لنگر
warp جا به جا کردن ناو یا لنگر
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
averages پیدا کردن
pin point پیدا کردن
to search out پیدا کردن
averaged پیدا کردن
find پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
averaging پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
average پیدا کردن
to look up پیدا کردن
finds پیدا کردن
smell out با بو پیدا کردن
detect پیدا کردن
detects پیدا کردن
acquire پیدا کردن
tracks پیدا کردن
gains پیدا کردن
track پیدا کردن
tracked پیدا کردن
detecting پیدا کردن
gained پیدا کردن
gain پیدا کردن
detected پیدا کردن
give tongue عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
dampens رطوبت پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
prove opplicable مصداق پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
converging تقارت پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
liaising ارتباط پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
respires امید تازه پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
shocks هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
respired امید تازه پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
fumble لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
bilge رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbled لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating مختنق کردن خناق پیدا کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiated مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates مختنق کردن خناق پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
cunclude تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
divide پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divides پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
find کشف کردن پیدا کردن
finds کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself. زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
wart زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
warts زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
substantialize اساس دادن یا اساس پیدا کردن
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
moments لنگر
anchors لنگر
anchors : لنگر
anchor لنگر
weight لنگر
moment لنگر
anchor : لنگر
prickly a لنگر
swinge لنگر
anchoring : لنگر
brake weight لنگر
stockless anchor لنگر
anchoring لنگر
makefast لنگر
hallucinating گرفتار اوهام وخیالات شدن حالت هذیانی پیدا کردن هذیانی شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com