English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
English Persian
heavy accent لهجه غلیظ
Other Matches
patois لهجه ولایتی وشهرستانی لهجه محلی
intonation لهجه
dialects لهجه
idioms لهجه
idiom لهجه
dialect لهجه
intonations لهجه
accents لهجه
accenting لهجه
accented لهجه
accent لهجه
atticism لهجه اتنی
cantonese لهجه کانتونی
patter لهجه محلی
patois لهجه عوام
jargon لهجه خاص
cockneys لهجه لندنی
brogues لهجه محلی
brogue لهجه محلی
cockney لهجه لندنی
patters لهجه محلی
pattering لهجه محلی
provincial dialect لهجه ولایتی
pattered لهجه محلی
slang بزبان یا لهجه مخصوص
disingenuous بدون صراحت لهجه
provincialism گویش یا لهجه محلی
provinciality لهجه یا عادات یا رسوم ولایتی
patavinity لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
britishism لغت یا لهجه یا زبانزد ویژه انگلستان
brogan چکمه سنگین پاشنه دار لهجه محلی
smoke مه غلیظ
fulsome غلیظ
sizy غلیظ
smokes مه غلیظ
thick fog مه غلیظ
densest غلیظ
denser غلیظ
dense غلیظ
dense fog مه بس غلیظ
dreggy غلیظ
grumous غلیظ
concentrated غلیظ
thickeners غلیظ کننده
semiliquid مایع غلیظ
potage ابگوشت غلیظ
incrassate غلیظ گردن
incrassate غلیظ شدن
consomme ابگوشت غلیظ
condensable غلیظ شدنی
inspissation غلیظ سازی
caliginous تار غلیظ
loblolly اش اماج غلیظ
massy متراکم غلیظ
thickener غلیظ کننده
thickened غلیظ شدن
concentrations غلیظ سازی
pea souper مه غلیظ زردرنگ
thicken غلیظ شدن
enrichment غلیظ کردن
thickest غلیظ سفت
bodies غلیظ کردن
pea-soupers مه غلیظ زردرنگ
pea-souper مه غلیظ زردرنگ
thickens غلیظ شدن
thicker غلیظ سفت
thick غلیظ سفت
body غلیظ کردن
concentration غلیظ سازی
slabs غلیظ لیز
slab غلیظ لیز
thickening agent عامل غلیظ کننده
heaviest غلیظ خواب الود
heavies غلیظ خواب الود
heavier غلیظ خواب الود
pea soupy غلیظ و زرد رنگ
burrs غلیظ تلفظ کردن
Blood is thicker than water . <proverb> خون از آب غلیظ تر است.
viscid غلیظ وشیره مانند
burr غلیظ تلفظ کردن
impaste رنگ غلیظ زدن به
heavy غلیظ خواب الود
burring غلیظ تلفظ کردن
burred غلیظ تلفظ کردن
cream of lime دوغاب اهک غلیظ
syrup محلول غلیظ قندی دارویی
smoke out <idiom> درمه غلیظ گیر کردن
syrups محلول غلیظ قندی دارویی
impasto شیوه رنگ زنی غلیظ
minestrone سوپ غلیظ سبزی ولوبیاوماکارونی
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
madrilene ابگوشت غلیظ گوجه فرنگی
smoggy پوشیده از مه غلیظ الوده با دود
sirup محلول غلیظ قندی دارویی
frequency shift keying روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
sludge لجن غلیظ رسوب مخازن سوخت ناو
accelerating pump پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
calendaring قرار دادن الیاف کتان یاپارچه در محلول داغ و غلیظ سود برای افزایش مقاومت وشفافیت ان
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
condense منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condenses منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condensing منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com