English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
accessory لوازم فرعی
Other Matches
accessory لوازم یدکی لوازم اضافی
subspecies قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
accessories لوازم
fitment لوازم
tackles لوازم
fitments لوازم
furnishings لوازم
estovers لوازم
equipments لوازم
tackling لوازم
needments لوازم
fixings لوازم
service لوازم
serviced لوازم
equipment لوازم
tackled لوازم
fittings لوازم
tackle لوازم
apparatus لوازم
dixings لوازم
fixing لوازم
fitting لوازم
tackling لوازم کار
outfit لوازم فنی
throwing apparatus لوازم پرتاب
tool tether لوازم مورداحتیاج
tackled لوازم کار
accessory لوازم یدکی
illuminating fixture لوازم روشنایی
accessory لوازم کمکی
kit بسته لوازم
maintenance materials لوازم تعمیرات
kitchen stuff لوازم اشپزخانه
gear اسباب لوازم
tackle لوازم کار
personal effects لوازم شخصی
stationery لوازم التحریر
hairstyling accessories لوازم آرایشمو
utensils لوازم اشپزخانه
utensil لوازم اشپزخانه
paraphernalia اسباب لوازم
firing accessories لوازم احتراق
camping equipment لوازم مخصوصاردو
sanitary ware لوازم بهداشتی
bedding لوازم تختواب
travelling outfit لوازم سفر
kits بسته لوازم
fittings لوازم ثابت
fittings لوازم قایق
fire-irons لوازم بخاری
outfits لوازم فنی
geared اسباب لوازم
gears اسباب لوازم
photography لوازم عکاسی
Home appliances لوازم خانگی
rig لوازم لباس
rigged لوازم لباس
photographic accessories لوازم عکاسی
rigs لوازم لباس
tackles لوازم کار
plumbing tools لوازم لولهکشیخانه
accessories لوازم یدکی
stbtitle عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
muniment وسیله دفاع لوازم
upholstery اثاثه یا لوازم داخلی
table ware لوازم میز یا سفره
stationer فروشنده لوازم التحریر
duffle bag کیسه لوازم شخصی
outfitters فروشنده لوازم شکار
outfitter فروشنده لوازم شکار
drilling fixture لوازم مته کاری
dressing case جعبه لوازم ارایش
drawing materials لوازم نقشه کشی
accessory pouch کیسه کوچک لوازم
desk accessory لوازم رومیزی یا روزمره
accessory box جعبه لوازم یدکی
fixture لوازم نصب کردنی
stationers فروشنده لوازم التحریر
bathing clothes لوازم شنا [حمام]
fire irons لوازم پای بخاری
bathing gear لوازم شنا [حمام]
bathing things لوازم شنا [حمام]
motorcar accessories لوازم اضافی اتومبیل
swimming things لوازم شنا [حمام]
equipage اسباب و لوازم جنگی
spare parts list فهرست لوازم یدکی
spares stock موجودی لوازم یدکی
tableware لوازم میز یا سفره
duffel لوازم واثاثه قابل حمل
fixtures لوازم برقی و لوله کشی
sanitate دارای لوازم بهداشتی کردن
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
toiletry لوازم ارایش اسباب توالت
dinner set لوازم و فرف شام یا ناهار
duffle لوازم واثاثه قابل حمل
pantry شربت خانه مخصوص لوازم سفره
stock in trade لوازم وابزار کار فوت وفن
pantries شربت خانه مخصوص لوازم سفره
mountings لوازم نصب شده روی وسیله
manifest destiny لوازم قهری بسط وتوسعه نژادی
bedclothes لوازم رختخواب مثل ملافه ولحاف و پتو
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
tote road جاده مخصوص حمل لوازم وذخایر به محلی
sublease اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
accessory objects لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
drops محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropping محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropped محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
drop محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
subalterns فرعی
adjuncts فرعی
succursal فرعی
adjunct فرعی
petty فرعی
subaltern فرعی
ancillary فرعی
min فرعی
accessory فرعی
accessorial فرعی
half deck پل فرعی
minor فرعی
by-effect اثر فرعی
byeffect اثر فرعی
fall-out [side effect] اثر فرعی
sub dam سد فرعی
extrinsic فرعی
by فرعی
adverse reaction اثر فرعی
secondary effect اثر فرعی
lateral فرعی
secondary فرعی
inferiors فرعی
branch lines خط فرعی
branch line خط فرعی
incident فرعی
second class فرعی
tributaries فرعی
incidents فرعی
spillover effect اثر فرعی
subsidiary فرعی
derivatives فرعی
derivative فرعی
tributary فرعی
subsidiaries فرعی
inferior فرعی
subagency نمایندگی فرعی
secondary stairs پلکان فرعی
token money پول فرعی
dixings ارایشهای فرعی
sub sector بخش فرعی
secondary stress خستگی فرعی
rootlet ریشه فرعی
subharmonic هماهنگ فرعی
sub station پست فرعی
second fiddle شخص فرعی
sub network شبکه فرعی
dog leg شاخه فرعی
diverticulum جاده فرعی
derived units احاد فرعی
secondary unit واحد فرعی
subsidiary company شرکت فرعی
underplot داستان فرعی
byname اسم فرعی
byway راه فرعی
byways راه فرعی
by work کار فرعی
by way راه فرعی
secondary port بندر فرعی
byroad جاده فرعی
colonnette ستون فرعی
derived units واحدهای فرعی
subgenus تیره فرعی
derived unit واحد فرعی
subgenus جنس فرعی
daughter chain زنجیر فرعی
cotype نوعی فرعی
coproduct محصول فرعی
consequent pole قطب فرعی
by product material فراورده فرعی
retort tar قطران فرعی
substation ایستگاه فرعی
subspace فضای فرعی
link road راه فرعی
lay shaft میله فرعی
sugroup دسته فرعی
secondary markets بازارهای فرعی
subinterval فاصله فرعی
intercardinal points جهات فرعی
intercardinal headings جهات فرعی
side effects اثرات فرعی
submenu منوی فرعی
minor arts هنرهای فرعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com