English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
hinge لولای درب کاپوت ماشین محور لولایی
hinges لولای درب کاپوت ماشین محور لولایی
Other Matches
hinge pin محور لولایی
moving pivot نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
hinge pin محور اتصال لولایی
hoods کاپوت ماشین
hood کاپوت ماشین
hood bonnet کاپوت ماشین
hoods کلاهک کاپوت ماشین روپوش
hood کلاهک کاپوت ماشین روپوش
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
countershaft pulley محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
back gear shaft محور چرخ دنده هایی که به پایه نظام ماشین تراش متصل می شوند
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
wheelbases فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
hinge joint مفصل لولایی
ginglymus مفصل لولایی
throw over switch کلید لولایی
hinge coupler جفتگر لولایی
condoms کاپوت
condom کاپوت
preservative کاپوت
dozzle کاپوت
preservatives کاپوت
axis of signal communication محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
hinges لولا چرخش لولایی
hinge لولا چرخش لولایی
bonnets کاپوت اتومبیل
hood کاپوت اتومبیل
hoods کاپوت اتومبیل
bonnet کاپوت اتومبیل
rubber ابریشمی یا کاپوت مالنده یاساینده
rubbers ابریشمی یا کاپوت مالنده یاساینده
knuckle joint لولای مفصلی
fixed pivot لولای ثابت
joint hinge لولای قدی
wire hinge لولای سیمی
camera nadir خط لولای دوربین
inside hinge لولای داخلی
piano hinge لولای قدی
swivel لولای پاشنه گرد
swivelled لولای پاشنه گرد
turning points نقطه لولای چرخش
turning point نقطه لولای چرخش
swivels لولای پاشنه گرد
knuckle joint لولای بند دار
butts لبه لولای فرنگی
butted لبه لولای فرنگی
butt لبه لولای فرنگی
the door swung open در روی لولای خودچرخیده است
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
orbit point نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
ventral تیغه قائم یا مایل بصورت ثابت یا لولایی در زیر یا عقب هواپیما
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
variable incidence جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
blade flapping حرکت تیغههای گردنده هلیکوپتر حول لولای افقی
creaked غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creak غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaking غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
creaks غژغژ کردن صدای لولای روغن نخورده جیرجیرکفش
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
wobble plate دیسکی که بصورت لولایی یاصلب به عنوان مکانیزم حرکت دهنده روی شفت نصب شده است
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
photo nadir مرکز خط المرکزین عکس نقطه لولای عکس هوایی
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
spindle محور
z axis محور z
z axis محور "زد"
concentric هم محور
spindles محور
shafts محور
shaft محور
cranking محور
crank محور
journal سر محور
cranked محور
pinning محور
pinned محور
pin محور
x axis محور x
cranks محور
coaxial هم محور
interaxial محور
interaxal محور
axles محور
y axis محور y
trunnion سر محور
coaxal هم محور
axis خط محور
rachis محور
pivoted محور
azimuth محور
pivots محور
dam axis محور سد
pintle محور
stems محور
stemming محور
stemmed محور
stem محور
axis محور
shaft head محور
pivot محور
pedestals محور
axle محور
center line خط محور
pedestal محور
mandrel محور
mandril محور
arbor محور
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
axle اکسل محور
coaxing کابل هم محور
hinges مدار محور
coaxes کابل هم محور
dual y axis graph نمودار با دو محور y
coax کابل هم محور
driving axle محور رانش
driving axle محور گرداننده
crank axle محور لنگ
coaxial cable کابل هم محور
hollow shaft محور مجوف
solid shaft محور توپر
pivots محور قامه
crystal axis محور کریستال
linchpin میخ محور
shaft tube خروجی محور
data link محور مخابرات
signal axis محور مخابرات
elastic axis محور الاستیک
lynchpins پین محور
lynchpins میخ محور
linchpins پین محور
coaxial line کابل هم محور
linchpin پین محور
earth's axis محور زمین
coaxed کابل هم محور
axle محور صاف
drag axis محور پسا
floating axle محور نوسان
drive shaft محور محرکه
drive shaft محور رانش
flexural axis محور خمش
drive shafts محور محرکه
camshaft محور بادامک
drive shafts محور رانش
cartesial axis محور دکارتی
shaft tunnel گذرگاه محور
axles محور انتقال
cartesian coordinates محور مختصات
pivot محور قامه
celestrial axis محور عالم
cranked دسته محور
camshaft محور کنترل
cranking دسته محور
shaft collar بست محور
axle محور انتقال
linchpins میخ محور
hinge مدار محور
pivoted محور قامه
cranks دسته محور
cantilever extension محور سگدست
shaft bracket نگهدارنده محور
axles اکسل محور
camshafts محور کنترل
child centered کودک محور
axles محور صاف
gavernor shaft محور رگولاتور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com