Total search result: 201 (43 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
tubulate |
لولهای کردن لوله دار کردن |
|
|
Other Matches |
|
tubal |
لوله رحم لولهای |
tubulation |
شکل لوله ترتیب لولهای |
go devil |
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت |
to pipeline |
با خط لوله لوله کشی کردن |
collimate |
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن |
lyophilization |
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا |
intubate |
لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust |
tube |
از لوله رد کردن |
tubes |
از لوله رد کردن |
syphoned |
از لوله یاسیفون رد کردن |
siphons |
از لوله یاسیفون رد کردن |
siphoned |
از لوله یاسیفون رد کردن |
siphon |
از لوله یاسیفون رد کردن |
piped |
لوله کشی کردن |
syphons |
از لوله یاسیفون رد کردن |
tide drain |
زهکشی کردن با لوله |
To lay the pipes . |
لوله کشی کردن |
plumb |
لوله کشی کردن |
pipe |
لوله کشی کردن |
canalize |
نهرسازی لوله کشی کردن |
lay |
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ |
rams |
پر کردن توپ راندن به داخل لوله |
stave |
شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن |
ram |
پر کردن توپ راندن به داخل لوله |
lays |
روانه کردن لوله توپ یا تفنگ |
layihg azimuth |
گرای روانه کردن لوله توپ |
rammed |
پر کردن توپ راندن به داخل لوله |
boresight |
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری |
port |
بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق |
priming |
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان |
anchor block |
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند |
intubation |
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان |
hose |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
hosed |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
hoses |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
hosing |
لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی |
elvate |
بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد |
breech end |
انتهای لوله توپ یا تفنگ ابتدای جان لوله |
muzzle burst |
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ |
thermionic tube |
لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی |
bore sighting |
محوریابی کردن محوریابی لوله توپ |
cannons |
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار |
cannon |
لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار |
jack ring |
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود |
rigatoni |
رشته فرنگی لوله لوله وکوتاه |
vas deferens |
لوله خروجی بیضه لوله منی |
cannulated |
لولهای |
tubular |
لولهای |
cylindrical |
لولهای |
tubiform |
لولهای |
pipelines |
لولهای |
fistulous |
لولهای |
fistular |
لولهای |
tubulose |
لولهای |
cannulate |
لولهای |
tubulous |
لولهای |
pipy |
لولهای |
pipeline |
لولهای |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
tube insulator |
مقره لولهای |
pipe culvert |
ابگذر لولهای |
tube well |
چاه لولهای |
four way |
چهار لولهای |
false key |
خار لولهای |
pipe aqueduct |
اباره لولهای |
tubular radiator |
رادیاتور لولهای |
tubular mast |
دکل لولهای |
salver shaped |
لولهای شکل |
barrel outlet |
ابگیر لولهای |
salverform |
لولهای شکل |
barrel drop |
ابشار لولهای |
poppet valve |
سوپاپ لولهای |
tubular pole |
دکل لولهای |
tubular capacitor |
خازن لولهای |
roll paper |
کاغذ لولهای |
pipe aqueduct |
ناو لولهای |
spar |
الوار لولهای |
tubular well |
چاه لولهای |
tubular condenser |
خازن لولهای |
bore hole |
چاه لولهای |
tubular scaffold |
داربست لولهای |
tubular shaft |
محور لولهای |
tulip valve |
سوپاپ لولهای |
sparred |
الوار لولهای |
twingun |
توپ دو لولهای |
tubular rivet |
پرچ لولهای |
spars |
الوار لولهای |
pipe outlet |
ابگیر لولهای |
pipe organ |
ارغنون لولهای |
tubular |
لولهای شکل |
tubularity |
حالت لولهای |
three gun picture tube |
لامپ تصویر سه لولهای |
single gun color tube |
لامپ تصویر تک لولهای |
tricolor picture tube |
لامپ تصویر سه لولهای |
dash pot |
کمک فنر لولهای |
tubular transmission shaft |
محور انتقال لولهای |
multiple gun |
توپ چند لولهای |
tubular steel scaffold |
داربست لولهای فولادی |
to pull at a pipe |
با کوشش اب از لولهای کشیدن |
tubulure |
دریچه کوچک لولهای |
pipe sand trap |
ماسه گیر لولهای |
pipestill |
دستگاه تقطیر لولهای |
water pipe |
لوله مخصوص لوله کشی اب |
oviduct |
لوله رحمی لوله فالوپ |
spigot |
لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد |
sockets |
بست لوله دوراهی لوله |
pipeline assets |
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله |
angle of depression |
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله |
tubulous |
دارای گلهای کوچک لولهای |
drainpipes |
لولهای که با ان چرک را خارج میکنند |
tubulose |
دارای گلهای کوچک لولهای |
drainpipe |
لولهای که با ان چرک را خارج میکنند |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
flash tube |
لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار |
tubuliferous |
دارای گلهای لولهای وطبقی شکل |
tubulifloral |
دارای گلهای لولهای وطبقی شکل |
ac fittings |
رابطهای لولهای پخدار بازاویه 53 درجه |
bound barrel |
لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته |
ontos |
تفنگ 601 میلی متری دو لولهای خودکششی |
parotid duct |
لولهای که از غده بنا گوشی بدهان میرود |
back to battery |
برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
density of loading |
تراکم پر کردن خرج در لوله تراکم خرج پرتاب |
teleprinters |
کاغذ لولهای شکل که پیام ها روی آن چاپ می شوند |
teleprinter |
کاغذ لولهای شکل که پیام ها روی آن چاپ می شوند |
rivnut |
نوعی پرچ لولهای کور باساقه رزوه شده |
pitot tube |
لولهای در مسیر جریان سیال که فشار داخل ان بافشار کل محیط برابر است |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
collimating sight |
دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
mandrel |
جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |