Dictiornary-Farsi | لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
e c s c (european coal & steel commissio	لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است


Other Matches

rolling mill	کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
Luxembourg-Ville	لوکزامبورگ
Luxembourg	کشور لوکزامبورگ
mineral coal	ذغالسنگ
Common Market	فرانسه لوکزامبورگ و هلند
lump coal	ذغالسنگ کلوخه
furnace coal	ذغالسنگ کوره
e c s c (european coal & steel commissio	جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
woollen draper	پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
brucsels treaty organization	سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
pearlies	جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence	پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller	میفروش باده فروش شراب فروش خمار
hard sell	سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force	نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization	به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
optional claiming race	مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
european essembly	مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
foreign military sales	فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
furrier	خز فروش پوست فروش
furriers	خز فروش پوست فروش
superintendence	نظارت
helm	نظارت
helms	نظارت
superintendency	نظارت
intendancy	نظارت
governance	نظارت
monitoring	نظارت
proctorship	نظارت
stewardship	نظارت
controllership	نظارت
controlment	نظارت
surveillance	نظارت
control	نظارت
inspection	نظارت
controls	نظارت
controlling	نظارت
supervision	نظارت
presidency	نظارت
sales promotion	افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
bailiwick	مباشرت نظارت
government control	نظارت دولتی
monetary control	نظارت پولی
stewardship	نظارت خرج
control	نظارت کردن
supervisor state	وضعیت نظارت
supervisor state	حالت نظارت
invigilation	نظارت درامتحانات
controlling	نظارت کردن
close supervision	نظارت مستقیم
inspector	نظارت کننده
inspectors	نظارت کننده
administer	نظارت کردن
inspection clause	ماده نظارت
controls	نظارت کردن
inspection clause	بند نظارت
budgetary control	نظارت بودجهای
close supervision	نظارت نزدیک
inspection certificate	گواهی نظارت
superintending	نظارت کردن بر
supervises	نظارت کردن
surveillance camera	دوربین نظارت
supervised	نظارت کردن
closed-circuit camera	دوربین نظارت
monitor	نظارت کردن
supervising	نظارت کردن
security camera	دوربین نظارت
superintend	نظارت کردن بر
superintends	نظارت کردن بر
supervision	نظارت کردن
superintended	نظارت کردن بر
CCTV camera	دوربین نظارت
observation camera	دوربین نظارت
controllable	قابل نظارت
monitored	نظارت کردن
control of resources	نظارت بر منابع
directed	نظارت کردن
directs	نظارت کردن
control equipment	ابزار نظارت
span of control	حوزه نظارت
qualitative controls	نظارت کیفی
staff supervision	نظارت ستادی
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollably	غیرقابل نظارت
direct	نظارت کردن
exchange control	نظارت ارز
fiscal control	نظارت مالی
foreign exchange control	نظارت بر ارز
supervise	نظارت کردن
monitors	نظارت کردن
regulated monopoly	انحصار نظارت شده
managed money	پول نظارت شده
watch	بر کسی نظارت کردن
invigilates	در امتحان نظارت کردن
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
controls	نظارت و ممیزی کردن
election supervisor council	انجمن نظارت بر انتخابات
invigilating	در امتحان نظارت کردن
invigilated	در امتحان نظارت کردن
watched	بر کسی نظارت کردن
controlling	بازرسی نظارت جلوگیری
watching	بر کسی نظارت کردن
control	نظارت و ممیزی کردن
election supervisory council	انجمن نظارت بر انتخابات
watches	بر کسی نظارت کردن
controls	بازرسی نظارت جلوگیری
control	بازرسی نظارت جلوگیری
controlling	نظارت و ممیزی کردن
invigilate	در امتحان نظارت کردن
watcher	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
wardship	تحت سرپرستی یا نظارت بودن
to keep under control	تحت نظارت نگه داشتن
watchers	کسیکه پاسداری و نظارت میکند
head quarters	برج نظارت مرکز کار
security monitoring	نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
municipalist	طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
state midicine	سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
under secretary	زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
progress chaser	کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
movement control	کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
they are under serveillance	انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
taskwork	وفیفه
obligations	وفیفه
work	وفیفه
obligation	وفیفه
roles	وفیفه
role	وفیفه
duty	وفیفه
sorb	وفیفه
function	وفیفه
functions	وفیفه
assignment	وفیفه
assignments	وفیفه
functioned	وفیفه
pensions	وفیفه
that is your duty and not mine	نه وفیفه من
pension	وفیفه
serviced	وفیفه
worked	وفیفه
responsibility	وفیفه
tasks	وفیفه
activities	وفیفه
activity	وفیفه
office	وفیفه
offices	وفیفه
responsibilities	وفیفه
devoir	وفیفه
service	وفیفه
inofficious	بی وفیفه
task	وفیفه
to have someone [something] under [close] scrutiny	کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
loyalty	وفیفه شناسی
conscription	نظام وفیفه
staff duty	وفیفه ستادی
fealty	وفیفه شناسی
beneficiaries	وفیفه خوار
fealties	وفیفه شناسی
loyalties	وفیفه شناسی
propositional function	وفیفه حسی
compulsory service	خدمت وفیفه
functionery	وفیفه دار
stipendiary	وفیفه خوار
beneficiary	وفیفه خوار
feal	وفیفه شناس
service	نظام وفیفه
serviced	نظام وفیفه
seaman recruit	ناوی وفیفه
loyal	وفیفه شناس
functionally	ازلحاظ وفیفه
reserve officer	افسر وفیفه
conscientious	وفیفه شناس
sense of duty	حس وفیفه شناسی
draftees	سربازان وفیفه
task	امرمهم وفیفه
stipendiaries	وفیفه خوار
breach of duty	ترک وفیفه
tasks	امرمهم وفیفه
functional	وفیفه دار
dutifulness	وفیفه شناسی
draft	سرباز وفیفه
conscripted	سرباز وفیفه
obligor	مشمول وفیفه
obligated reservist	مشمول وفیفه
neurility	وفیفه اعصاب
function	وفیفه داشتن
dereliction of duty	وفیفه نشناسی
naval conscript	ناوی وفیفه
annuitant	وفیفه خور
functioned	وفیفه داشتن
fun and games <idiom>	وفیفه مشکل
duty-bound	حینانجام وفیفه
obstriction	قرارداد وفیفه
undutiful	وفیفه نشناس
the d. of duty	انجام وفیفه
military service	نظام وفیفه
irresponsibility	وفیفه نشناسی
dereliction of duty	ترک وفیفه
inofficious	وفیفه نشناس
office	کار وفیفه
offices	کار وفیفه