Dictiornary-Farsi | لگد فشاری به پایین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
fumikumi	لگد فشاری به پایین


Other Matches

compound compression	فشار مرکب حالت فشاری که دران لنگرپیچشی صفربوده وتمام تنشهای عمودی فشاری میباشند
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down	سوی پایین بطرف پایین
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
komi	فشاری
compressive	فشاری
pressure welding	جوش فشاری
compressive yield point	حدجهمندگی فشاری
thrust bolt	پیچ فشاری
thumbing	دگمه فشاری
constrictor knot	گره فشاری
push button switch	تکمه فشاری
push shot	ضربه فشاری
data compaction	داده فشاری
die cast	ریختن فشاری
pressure fraction	کسر فشاری
thumbs	دگمه فشاری
pressure sweeping	روبیدن فشاری
pressure welding	جوشکاری فشاری
compressive stress	خستگی فشاری
compressive stress	تنش فشاری
achi komi	دفاع فشاری
head	ارتفاع فشاری
pushes	ضربه فشاری
pushed	ضربه فشاری
push	ضربه فشاری
compression flange	عضو فشاری
compression flange	سپر فشاری
compression molding	قالبگیری فشاری
compression spring	فنر فشاری
compression strength	مقاومت فشاری
compression strength	تاب فشاری
compression stress	تنش فشاری
compression wave	موج فشاری
compressive load application	بار فشاری
snap fastener	دکمه فشاری
duplex pressure proportioner	مخلوط کن دو فشاری
force pump	تلمبه فشاری
push button	دکمه فشاری
pressure device	ماسوره فشاری
push button	کلید فشاری
thumb	دگمه فشاری
pressure butt welding	جوشکاری لب به لب فشاری
pression pipe	لوله فشاری
hard board	تخته فشاری
pressboard	تخته فشاری
compression strength	استحکام فشاری
head pressure	ارتفاع فشاری
press key	تکمه فشاری
force feed oiler	روغندان فشاری
push key	تکمه فشاری
filter press	صافی فشاری
compression strength	توان فشاری
filterpress	پالونه فشاری
thumbed	دگمه فشاری
standard size whole brick	اجر فشاری معمولی
compression specimen	نمونه ازمایش فشاری
barometric altimeter	ارتفاع سنج فشاری
centralized oil shot system	روغنکاری متمرکز فشاری
compression riveter	دستگاه پرچ فشاری
mae west	جلیقه نجات فشاری
compression molding	ریخته گری فشاری
brass pressure casting	برنج ریختگی فشاری
net push	ضربه فشاری از لب تور
cold pressure welding	جوشکاری فشاری سرد
resistance pressure welding	جوشکاری فشاری مقاومتی
cold pressed forging	اهنگری فشاری سرد
press casting	ریخته گری فشاری
compressive yield point	نقطه لهیدگی فشاری
press cutting	برش دهنده فشاری
pressure device	عامل فشاری مین
thrust hardness	درجه سختی فشاری
pressure weldable	قابل جوشکاری فشاری
compression test specimen	نمونه ازمون فشاری
pressure weld	جوش دادن فشاری
pressure lubrication	دستگاه روغنکاری فشاری
firing pressure device	ماسوره فشاری مین
tobi komi	ضربه فشاری پا در حال پرش
thermit pressure welding	روش جوشکاری فشاری حرارتی
molten metal pressure welding	روش جوشکاری ذوبی-فشاری
pressure die casting	ریخته گری حدیدهای فشاری
drag in <idiom>	پا فشاری روی موضوع دیگری
press cast process	فرایند ریخته گری فشاری
pressure casting	قطعه ریخته گری فشاری
thermit pressure welding	روش جوشکاری فشاری الومینوترمیتی
pitometer log	سرعت سنج فشاری پیتومتری
pieze	واحد فشاری در سیستم غیرمتریک
superincumbent	دارای فشار زیاد فشاری
alumino thermit pressure welding	جوشکاری فشاری الومینو-ترمیتی
bend	خمش فشاری انحنای لوله زانویی
pressure die casting machine	دستگاه ریخته گری حدیدهای فشاری
pressure die casting process	فرایند ریخته گری حدیدهای فشاری
rolling press	الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
bangs	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banging	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
bang	صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
drill press	متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
braced	گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
brace	گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
constant temperature pressure	welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
dial up	استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
pascal's law	هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
compressive strength	قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
lowered	پایین تر
underneath	پایین
down stairs	پایین
lower	پایین تر
neath or neath	پایین تر
lower most	پایین تر
infara	پایین تر
infara	پایین
hypogenous	پایین رو
further down	پایین تر
vide infara	پایین
neath or neath	پایین
low level	پایین
de-	پایین
lowering	پایین تر
lowers	پایین تر
low	پایین
submiss	پایین
shitu	پایین
subteen	پایین تر از سن 31
subatmospheric	پایین تر از جو
below	پایین
tailwater	پایین اب
bottoms	پایین
bottom	پایین
dowm	پایین
bal	از مچ پا به پایین
below <adv.>	در پایین
lower	پایین
shorter	پایین تر
short	پایین تر
down	پایین
hereafter <adv.>	در پایین
lower limit	حد پایین
flat	پایین
shortest	پایین تر
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
beneath	پایین تر
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
flattest	پایین
beneath	پایین
sub-	یا پایین تر
cold swaging machine	دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
downstairs	طبقه پایین
nether	زیر پایین
nether	واقع در پایین
overhand	از پایین ببالا
downward	پایین زیرین
on the down grade	پایین رونده
downward	روبه پایین
infrahuman	پایین تر از انسان
oars down	پارو پایین
low altitude	ارتفاع پایین
pushdown	پایین فشردنی
low activity	فعالیت پایین
face down feed	خورد رو به پایین
look down	پایین امدن
neath or neath	پایین زیرین
foot	پایین بادبان
let down	پایین کردن
minor	پایین رتبه
nutant	پایین افتاده
the valley lies below	ده در پایین است
nether world	جهان پایین
nutate	پایین افتادن
the masses	دستههای پایین تر
the lower world	جهان پایین
breast	نورد پایین
drives	ضربه از پایین
drive	ضربه از پایین
res	noitaloseR پایین
catabatic	پایین اینده
subordinates	فرعی پایین تر
subordinated	فرعی پایین تر
subordinate	فرعی پایین تر
go down	پایین رفتن
go dan barai	رد کردن از پایین
shutting	پایین اوردن
shuts	پایین اوردن
lee	پایین باد
hereinbelow	در پایین این
subordinating	فرعی پایین تر
bottommost	پایین ترین
beneath	از زیر پایین تر از
alow	روبه پایین
depressions	پایین دادن
submaxilla	ارواره پایین
push down stack	پایین فشردنی
bate	پایین اوردن
download	بارگیری پایین
bottom up	از پایین به بالا
hereinbelow	ازاین پایین تر
low wing	بال پایین
downmost	پایین ترین