Dictiornary-Farsi | مادر قحبه ها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 179 (10 milliseconds)

English	Persian
fuckers	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
arseholes	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
twats	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
assholes	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
dipshits	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]


Other Matches

silver cord	محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
half moon	تربیع اول وثانی زن قحبه
foremother	مادر مادر بزرگ
mamma	مادر
mothers	مادر
matricidal	مادر کش
mama	مادر
mamas	مادر
mammas	مادر
mum	مادر
mums	مادر
mater	مادر
matricide	مادر کش
stepmothers	مادر
stepmother	مادر
mothered	مادر
mother in law	مادر زن
mother	مادر
mom	مادر
motherless	بی مادر
matriarch	مادر
moms	مادر
mother liquid	مادر اب
mothers-in-law	مادر زن
mother in low	مادر زن
matriarchs	مادر
mother-in-law	مادر زن
mothering	مادر
mother liquor	مادر اب
parenticide	مادر کش
home port	پایگاه مادر
grandame	مادر بزرگ
paternal grandmother	مادر بزرگ
grannie	مادر بزرگ
head well	مادر چاه
grand uncle	دایی مادر
grand uncle	عموی مادر
dame fortune	مادر روزگار
foster mother	مادر رضاعی
virgin mary	مادر عسیی
grand mother	مادر بزرگ
uniparental	از یک پدر و مادر
thetis	مادر اشیل
parent ship	کشتی مادر
mother substitute	جانشین مادر
Mother's Day	روز مادر
matricide	مادر کشی
mother liquer	باز مادر
mother in low	مادر شوهر
mother surrogate	جانشین مادر
motherlike	مادر وار
parent company	شرکت مادر
parent chain	زنجیر مادر
parant body	جسم مادر
original map	نقشه مادر
matronymic	مادر نامی
moon calf	خل مادر زاد
orphan	بی پدر و مادر
metropolis	مادر شهر
metropolises	مادر شهر
mother-in-law	مادر شوهر
mothers-in-law	مادر شوهر
parricide	مادر کشی
parricides	مادر کشی
control map	نقشه مادر
mother	مادر ننه
mothered	مادر ننه
mothering	مادر ننه
grandma	مادر بزرگ
mothers	مادر ننه
granny	مادر بزرگ
orphaned	بی پدر و مادر
orphans	بی پدر و مادر
parent	پدر یا مادر
grandmas	مادر بزرگ
tender	کشتی مادر
tendered	کشتی مادر
tenderest	کشتی مادر
tendering	کشتی مادر
mother figure	مادر- نماد
mother figures	مادر- نماد
grannies	مادر بزرگ
sultana	زن یا مادر یا دخترسلطان
main lines	نهر مادر
congenitally	ازشکم مادر
collecting tank	مخزن مادر
main line	نهر مادر
godmother	مادر تعمیدی
chart base	چارت مادر
godmothers	مادر تعمیدی
metropolitan	مادر شهری
base map	نقشه مادر
bed rock	سنگ مادر
stepfathers	شوهر مادر
stepfather	شوهر مادر
sultanas	زن یا مادر یا دخترسلطان
sultaness	زن یا مادر یا دخترسلطان
grandmother	مادر بزرگ
grandmothers	مادر بزرگ
trunk	مادر سیم
trunks	مادر سیم
motherland	مادر میهن
motherlands	مادر میهن
congenital	مادر زادی
by birth	ازشکم مادر
gran	مخفف مادر بزرگ
grans	مخفف مادر بزرگ
home	سرزمین پدر و مادر
homeland	سرزمین پدر و مادر
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
sponor	پد ریا مادر تعمیدی
sponsoring	پدر یا مادر تعمیدی
godparent	پدر یا مادر تعمیدی
godparents	پدر یا مادر تعمیدی
sponsors	پدر یا مادر تعمیدی
matricide	قاتل مادر مادرکش
materfamilas	مادر خانواده کدبانو
matriarchies	مادر سالاری شه مادری
jujitsu	مادر ورزشهای رزمی
matriarchy	مادر سالاری شه مادری
mother in law	مادر شوهر نامادری
sponsor	پدر یا مادر تعمیدی
virgin birth	از مادر باکره بدنیاامدن
half-caste	فرنگی پدروهندی مادر
alcmene	نام مادر هرکول
birthmark	خال مادر زادی
birthmarks	خال مادر زادی
fuckers	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
arseholes	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
twats	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
assholes	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
dipshits	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
mariolatry	پرستش مریم مادر عیسی
grandurncle	عمو یا دایی پدر و مادر
matronymic	اسم مشتق ازطرف مادر
matrolinous	پارهای ازصفات و مشخصات از مادر
A mothers love for her children.	عشق مادر نسبت به فرزندانش
He is of noble birth.	آدم پدر و مادر داری است
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
Grandmother is a dear old thing .	مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
grandmothers	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmother	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
parricides	قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .	مادر بزرگمان مرد خانواده است
fosterage	گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
parricide	قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
electra complex	حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
pieta	نقاشی یامجسمه مریم مادر عیسی
cesarean	زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
godmother	نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers	نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
periapsis	نزدیکترین نقطه مدار به جسم اولیه یا مادر
parricidal	خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
hologynic	منحصرا از مادر ارث برده بصورت صفت مغلوب
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.	بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
arranged marriage	ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
lift-off	جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
In the nature of things, young people often rebel against their parents.	طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
latchkey child	[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
Creches	[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
latchkey kid [colloquial]	[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child	[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
My curfew is at 11.	من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
parent	یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]