Dictiornary-Farsi | مادر- نماد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
mother figure	مادر- نماد
mother figures	مادر- نماد


Other Matches

silver cord	محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
foremother	مادر مادر بزرگ
symbol	نماد
symbolism	نماد
metasymbol	فوق نماد
symbolist	نماد ساز
symbolization	نماد اوری
symbolization	نماد پردازی
symbology	نماد شناسی
father figures	پدر- نماد
distinguished symbol	نماد متمایز
authority symbol	نماد قدرت
asymbolia	نماد پریشی
special symbol	نماد خاص
mnemonic symbol	نماد حفظی
ikons	نماد تصویری
icons	نماد تصویری
icon	نماد تصویری
notate	نماد کردن
logic symbol	نماد منطقی
phallic symbol	نماد قضیب
variable symbol	نماد متغییر
special symbol	نماد ویژه
terminal symbol	نماد پایانی
father figure	پدر- نماد
phalluses	نماد قضیب
father imago	پدر- نماد
phallus	نماد قضیب
crutch	نماد عصا
curved design	نماد گردان
phalli	نماد قضیب
division sign	نماد تقسیم
status symbols	نماد منزلت
status symbol	نماد منزلت
notations	نماد سازی
notation	نماد سازی
tracking symbol	نماد پیگردی
universal symbol	نماد همگانی
abstract symbol	نماد بی مسما
crowned design	نماد تاج دار
flowchart symbol	نماد نمودار گردشی
nonterminal symbol	نماد غیر پایانی
terminating symbol	نماد پایان بخش
flowchapt symbol	نماد روند نما
punctuation symbol	نماد نقطه گذاری
symbol digit test	ازمون نماد- رقم
kahn's test of symbol arrangement	ازمون نماد ارایی کان
predefined process symbol	نماد فرایند از پیش تعریف شده
simurg	سیمرغ [نماد سمبلی مرغ آتش]
differential	نماد متغیر انتگرال گیری [ریاضی]
Liberty	[مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
stepmothers	مادر
mom	مادر
mamma	مادر
mater	مادر
matricidal	مادر کش
moms	مادر
parenticide	مادر کش
mother liquor	مادر اب
mother liquid	مادر اب
mother in low	مادر زن
matricide	مادر کش
mother in law	مادر زن
stepmother	مادر
mums	مادر
mothers	مادر
mothering	مادر
mother	مادر
matriarchs	مادر
motherless	بی مادر
mothered	مادر
mother-in-law	مادر زن
matriarch	مادر
mothers-in-law	مادر زن
mammas	مادر
mum	مادر
mama	مادر
mamas	مادر
mothering	مادر ننه
mother liquer	باز مادر
mothered	مادر ننه
mother	مادر ننه
parricide	مادر کشی
paternal grandmother	مادر بزرگ
thetis	مادر اشیل
mother substitute	جانشین مادر
mother surrogate	جانشین مادر
mothers	مادر ننه
original map	نقشه مادر
parant body	جسم مادر
parent chain	زنجیر مادر
parent company	شرکت مادر
parent ship	کشتی مادر
sultaness	زن یا مادر یا دخترسلطان
sultanas	زن یا مادر یا دخترسلطان
sultana	زن یا مادر یا دخترسلطان
motherlike	مادر وار
parricides	مادر کشی
uniparental	از یک پدر و مادر
grannies	مادر بزرگ
tendering	کشتی مادر
tenderest	کشتی مادر
tendered	کشتی مادر
tender	کشتی مادر
parent	پدر یا مادر
orphans	بی پدر و مادر
orphaned	بی پدر و مادر
orphan	بی پدر و مادر
grandmas	مادر بزرگ
granny	مادر بزرگ
mothers-in-law	مادر شوهر
virgin mary	مادر عسیی
mother-in-law	مادر شوهر
metropolises	مادر شهر
Mother's Day	روز مادر
metropolis	مادر شهر
grandma	مادر بزرگ
mother in low	مادر شوهر
motherland	مادر میهن
collecting tank	مخزن مادر
chart base	چارت مادر
by birth	ازشکم مادر
head well	مادر چاه
bed rock	سنگ مادر
base map	نقشه مادر
home port	پایگاه مادر
congenitally	ازشکم مادر
grandame	مادر بزرگ
congenital	مادر زادی
foster mother	مادر رضاعی
motherlands	مادر میهن
dame fortune	مادر روزگار
control map	نقشه مادر
grand mother	مادر بزرگ
grand uncle	دایی مادر
grand uncle	عموی مادر
trunks	مادر سیم
trunk	مادر سیم
stepfather	شوهر مادر
main line	نهر مادر
metropolitan	مادر شهری
matricide	مادر کشی
grandmothers	مادر بزرگ
stepfathers	شوهر مادر
moon calf	خل مادر زاد
grandmother	مادر بزرگ
main lines	نهر مادر
godmother	مادر تعمیدی
godmothers	مادر تعمیدی
matronymic	مادر نامی
grannie	مادر بزرگ
homeland	سرزمین پدر و مادر
half-caste	فرنگی پدروهندی مادر
alcmene	نام مادر هرکول
home	سرزمین پدر و مادر
godparent	پدر یا مادر تعمیدی
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
matriarchies	مادر سالاری شه مادری
matriarchy	مادر سالاری شه مادری
godparents	پدر یا مادر تعمیدی
jujitsu	مادر ورزشهای رزمی
birthmarks	خال مادر زادی
virgin birth	از مادر باکره بدنیاامدن
sponor	پد ریا مادر تعمیدی
sponsor	پدر یا مادر تعمیدی
gran	مخفف مادر بزرگ
grans	مخفف مادر بزرگ
materfamilas	مادر خانواده کدبانو
birthmark	خال مادر زادی
sponsoring	پدر یا مادر تعمیدی
sponsors	پدر یا مادر تعمیدی
mother in law	مادر شوهر نامادری
matricide	قاتل مادر مادرکش
fuckers	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
arseholes	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
twats	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
assholes	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
motherfuckers	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
twats	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
arseholes	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
fuckers	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
matronymic	اسم مشتق ازطرف مادر
mariolatry	پرستش مریم مادر عیسی
dipshits	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
matrolinous	پارهای ازصفات و مشخصات از مادر
motherfuckers	مادر قحبه ها [اصطلاح رکیک]
assholes	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
A mothers love for her children.	عشق مادر نسبت به فرزندانش
dipshits	مادر سگها [اصطلاح رکیک]
grandurncle	عمو یا دایی پدر و مادر
electra complex	حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .	مادر بزرگمان مرد خانواده است
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
pieta	نقاشی یامجسمه مریم مادر عیسی
parricides	قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
parricide	قاتل پدر یا مادر یا خویشان نزدیک
fosterage	گرفتن مادر رضاعی دایه گیری
grandmothers	مثل مادر بزرگ رفتار کردن
Grandmother is a dear old thing .	مادر بزرگ خیلی نازومامانی است
He is of noble birth.	آدم پدر و مادر داری است