English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
multicellular مادهای با جرم حجمی کم باسلولهایی مملو از هوا یاگازهای دیگر
Other Matches
antibiotics مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotic مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
unmoderated list لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
jet flap فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند
fullest مملو
jam-packed مملو
laden مملو
full مملو
chock-a-block مملو
rife مملو
fraught مملو
full up پر- مملو - لبریز
plethoric پر :مملو پرخون
loaded بارشده مملو
packed out پر و مملو از افراد
bursting مملو از آدم - شلوغ
voluminal حجمی
volumetric efficiency بازده حجمی
volumetric measure اندازه حجمی
shrinkage افت حجمی
solids مکعب حجمی
body force نیروی حجمی
bulk density چگالی حجمی
bulkweight وزن حجمی
volumetric weight وزن حجمی
gross tonnage گنجایش حجمی
weight by volume وزن حجمی
bale cubic capacity تناژ حجمی
constancy of volum ثبات حجمی
densities جرم حجمی
solid مکعب حجمی
volumetric analysis سنجش حجمی
volumetric analysis تجزیه حجمی
volume percent درصد حجمی
density جرم حجمی
cubical expansion انبساط حجمی
volumetric receptor گیرنده حجمی
volume fraction کسر حجمی
displacement pump تلمبه حجمی
volume charge بار حجمی
ferrite مادهای
single base تک مادهای
ferric oxide مادهای
bulk deformation تغییر شکل حجمی
combining volumes principle اصل ترکیب حجمی
density of volume charge چگالی بار حجمی
densities جرم حجمی چگالی
density جرم حجمی چگالی
bulk modulus of elasticity ضریب کشسانی حجمی
available payload فرفیت وزنی یا حجمی وسیله
discharges گذر حجمی در واحگ زمان
discharge گذر حجمی در واحگ زمان
bulk strain تغییر شکل نسبی حجمی
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
volatile مادهای با فشاربخار زیاد
pack ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
packs ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
abrazitic مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
insulator مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
allergen مادهای که باعث حساسیت میشود
humectant مادهای که رطوبت را بخودجذب میکند
antivitamin مادهای که ویتامین ها را خنثی میکند
acetylcholine مادهای بفرمول 3NO71H7C از جود و سر
insulators مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
bill of rights اعلامیه ده مادهای حقوق اتباع امریکایی
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
dopant مادهای که در فرایند تغلیظ اضافه میشود doping
conductor مادهای مثل فلز که هادی الکتریسیته است
photoconductive مادهای که مقاومت الکتریکی ان با شدت روشنایی تغییرمیکند
conductors مادهای مثل فلز که هادی الکتریسیته است
alkalis قلیا مادهای باخاصیت قلیایی مثل سودمحرق
bubble baths مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
alkali قلیا مادهای باخاصیت قلیایی مثل سودمحرق
bubble bath مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bayed حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
eudiometer اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
bay حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bays حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
disk صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
excipient مادهای که برای جذب یاترقیق داروئی بکار برند
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
disks صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
succubus جن یا دیو مادهای که بصورت زن درامده وبامردان همخواب میشود
inoculum مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
material مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
materials مادهای که برای استفاده اتمام محصول به کار می رود
anticatalyst مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
phosphor مادهای که در اثر اعمال انرژی نور تولید میکند
gasogene مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
multivolume file نوارمغناطیسی یا فلاپی دیسک جهت نگهداری ان میباشد پرونده چند حجمی
thinned روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinnest روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thins روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
succuba جنی یا دیو مادهای که هنگام شب بغل خواب مردان میشود
thinners روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
additives مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
photoemissive مادهای که در اثر روشنایی یانور از خود الکترون تابش میکند
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
amphetamines مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
metal deactivator مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
retrieval مکان دهی به حجمی از داده ذخیره شده درپایگاه داده ها وتولیداطلاعات ازداده
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
brake lining مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
mediums مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
ferromagnetic material هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
exclusion clause مادهای از قرارداد بیمه که در ان مواردی که مشمول بیمه نمیگردد ذکر شده است
continuation clause مادهای که درقرارداد بیمه ذکر گردیده وبراساس ان قراداد بیمه تمدیدمی گردد
escalation مادهای در قرارداد که براساس ان قیمتهای قرارداد تعدیل میگردد
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
aerating agent مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
batches 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batch 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
bleach سفیدکردن مادهای که برای سفیدکردن
bleached سفیدکردن مادهای که برای سفیدکردن
bleaches سفیدکردن مادهای که برای سفیدکردن
thence دیگر
anymore دیگر
next دیگر
another دیگر
again دیگر
secus از دیگر سو
furthering دیگر
one an other یک دیگر
he is no more او دیگر
alternative شق دیگر
alternative دیگر
further دیگر
furthered دیگر
furthers دیگر
alternatives دیگر
alternatives شق دیگر
others دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
no more دیگر نه
other دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
else دیگر
et al و در جای دیگر
otherguess نوع دیگر
othergates طور دیگر
what more do you want دیگر چه می خواهید
over بسوی دیگر
withil ازطرف دیگر
otherworld دنیای دیگر
otherwhence از جای دیگر
otherness چیز دیگر
otherguise جور دیگر
otherwhere در مکان دیگر
otherguess بروش دیگر
otherguess جور دیگر
otherwhile گاه دیگر
otherwhile وقت دیگر
otherwhere جای دیگر
othergates جور دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
none other than هیچکس دیگر جز
no more of that بس است دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
next year سال دیگر
nevermore دیگر ابدا
nevermore هرگز دیگر
never more هرگز دیگر
about-faces جهت دیگر
on more بار دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
other people مردم دیگر
another day یک روز دیگر
another guess نوعی دیگر
another guess قسمتی دیگر
on the other part از طرف دیگر
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
on the other hand از سوی دیگر
about-faces سوی دیگر
once یکبار دیگر
to be no more دیگر نبودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com