English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
putrescine ماده سمی در گوشت فاسد
Other Matches
gamy دارای بو و مزه گوشت شکارکه نزدیک فاسد شدن باشد
How do I notice when the meat is off? چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
gamey دارای بو و مزه گوشت شکار که نزدیک فاسد شدن باشد
to be corrupt to the bones <idiom> تا مغز استخوان فاسد بودن [کسی که ذاتا فاسد است]
spoil فاسد کردن فاسد شدن
spoiled فاسد کردن فاسد شدن
spoiling فاسد کردن فاسد شدن
spoils فاسد کردن فاسد شدن
salami گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace گوشت سیب گوشت میوه
club steak قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments ماده رنگی ماده ملونه
pigment ماده رنگی ماده ملونه
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
roue فاسد
reprobate فاسد
abandoned فاسد
peat زن فاسد
rotten فاسد
rammish فاسد
putrid فاسد
rantipole فاسد
reechy فاسد
reprobatory فاسد
vicious فاسد
defective فاسد
perverse فاسد
depraved فاسد
reprobates فاسد
sedition فاسد
corrupt فاسد
corrupting فاسد
untoward فاسد
corrupted فاسد
gamy فاسد
spoilt فاسد
corrupts فاسد
peccant فاسد
sinister فاسد
villainous فاسد
irregular فاسد
gamey فاسد
immoral فاسد
dissolute فاسد
vitiate فاسد کردن
corrupted فاسد کردن
vitiated فاسد کردن
corrupt فاسد کردن
spoil فاسد کردن
spoils فاسد کردن
spoiled فاسد کردن
spoiling فاسد کردن
vitiate فاسد شدن
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
rotters ادم فاسد
rotter ادم فاسد
viciously بطور فاسد
corrupts فاسد کردن
tainted فاسد دارایکیفیتپائین
vendible پولکی فاسد
vendable پولکی فاسد
invalid نامعتبر فاسد
invalids نامعتبر فاسد
corrupting فاسد کردن
deprave فاسد کردن
vile فاسد بداخلاق
love alce ادم فاسد
decomposable فاسد شدنی
perishable فاسد شدنی
incorruptible فاسد نشدنی
imperishable فاسد نشدنی
harlots فاسد الاخلاق
viler فاسد بداخلاق
vilest فاسد بداخلاق
degenerative فاسد کننده
depraver فاسد کننده
putrefactive فاسد کننده
cankery فاسد کننده
fox wood چوب فاسد
addle گندیده فاسد
incorruptness فاسد نشدگی
indecomposable فاسد نشدنی
invalid contract عقد فاسد
invalid sale بیع فاسد
harlot فاسد الاخلاق
foxed فاسد شده
disintegrate فاسد شدن
ruins فاسد کردن
ruining فاسد کردن
ruin فاسد کردن
vitiating فاسد شدن
rankly بطور فاسد
vitiating فاسد کردن
vitiates فاسد شدن
vitiates فاسد کردن
disintegrates فاسد شدن
to go to the bad فاسد شدن
erode فاسد شدن
spoiler فاسد سازنده
corrosive فاسد کننده
heretics فاسد العقیده
heretic فاسد العقیده
addle فاسد کردن
eroding فاسد شدن
addle فاسد شدن
erodes فاسد شدن
eroded فاسد شدن
vitiated فاسد شدن
rake بد اخلاق فاسد
high اندکی فاسد
to be spoiled فاسد کردن
to be off [British E] فاسد کردن
to be spoiled فاسد شدن
to be off [British E] فاسد شدن
disintegrating فاسد شدن
highest اندکی فاسد
highs اندکی فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
raking بد اخلاق فاسد
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
perishable کالای فاسد شدنی
inquinate فاسد یا پلید کردن
putrefies پوسیدن فاسد شدن
The decay of the teeth . فاسد شده دندانها
perishable کالای فاسد شونده
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
putrefy پوسیدن فاسد شدن
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
putrefied پوسیدن فاسد شدن
rancid باد خورده فاسد
putrefying پوسیدن فاسد شدن
you will spoil the child بچه را فاسد خواهیدکرد
consumable stores مواد فاسد شدنی
deteriorating supplies تدارکات فاسد شدنی
deteriorating supplies اماد فاسد شدنی
putridly بطور گندیده یا فاسد
maladies فاسد شدگی بیماری
perishable goods کالاهای فاسد شدنی
scurvied دارای خون فاسد
malady فاسد شدگی بیماری
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
decay فاسد شدن تنزل کردن
decayed فاسد شدن تنزل کردن
decaying فاسد شدن تنزل کردن
Her morals are corruted . اخلاقش فاسد شده است
crumblings فاسد شده زوال یافته
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
decays فاسد شدن تنزل کردن
ruins از بین رفتن فاسد شدن
ruin از بین رفتن فاسد شدن
ruining از بین رفتن فاسد شدن
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
To decay . To go bad . فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
weather beaten در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
leaker گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
necrotic دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
cankerous وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
to have gone off [British E] فاسد شدن [غذا] [اصطلاح روزمره]
The rotten apple injures its neigbours. <proverb> یک سیب فاسد ,سیبهاى اطرافش را خراب مى کند.
duff سبزیهای فاسد جنگل خاکه زغال سنگ
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
sepsis مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
Best before: تا این تاریخ مصرف شود : [برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
basting گوشت
viand گوشت
meats گوشت
brawn گوشت
flesh گوشت
preserved meat گوشت
proud flesh گوشت نو
pulpless بی گوشت
flesh and blood گوشت
granulation tissue گوشت نو
flesh-and-blood گوشت
meat گوشت
goose گوشت غاز
grilling گوشت کباب کن
surloin گوشت مازه
ham گوشت ران
sarcophagous گوشت خوار
grill گوشت کباب کن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com