Dictiornary-Farsi | ماده قانون | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (12 milliseconds)

English	Persian
clause	ماده قانون
clauses	ماده قانون
article	ماده قانون
articles	ماده قانون


Other Matches

forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
thermite	ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset	ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism	فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist	ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
coolant	ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope	معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes	معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk	ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
coolants	ماده سرماساز ماده خنک کننده
female connector	دوشاخه ماده متصل کننده ماده
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
say's law	قانون سی . براساس این قانون
canons	قانون کلی قانون شرع
canon	قانون کلی قانون شرع
fueled	ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled	ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel	ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling	ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment	ماده رنگی ماده ملونه
fuels	ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments	ماده رنگی ماده ملونه
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
gynandromorph	جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-	ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
oogamete	سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
acted	قانون
lex	قانون
act	قانون
enacment	قانون
nisi	قانون
code	قانون
regulation	قانون
statutes	قانون
statute	قانون
rule	قانون
canons	قانون
legislation	قانون
kanoon	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
canon	قانون
hess's law	قانون هس
legal	قانون
edicts	قانون
law	قانون
regardless of the law	به قانون
laws	قانون
edict	قانون
stuff	ماده
substances	ماده
stuffed	ماده
bitches	سگ ماده
bitched	سگ ماده
foamed meterid	ماده کف
metal	ماده
metals	ماده
substance	ماده
materials	ماده
stuffs	ماده
bitch	سگ ماده
bitching	سگ ماده
antimatter	ضد ماده
clauses	ماده
abscess	ماده
abscesses	ماده
clause	ماده
articles	ماده
provision	ماده
nanny goat	بز ماده
nanny goats	بز ماده
anti matter	ضد ماده
article	ماده
material	ماده
stipulation	ماده
catch for door bolt	ماده
matter	ماده
matters	ماده
mattering	ماده
mattered	ماده
monoclinous	نر و ماده
item	ماده
items	ماده
nany	بز ماده
agents	ماده
agent	ماده
female	ماده
stuffless	بی ماده
employment act	قانون اشتغال
breaches	قانون شکنی
economic law	قانون اقتصادی
breach	قانون شکنی
einstein's law	قانون اینشتاین
breached	قانون شکنی
lawyers	قانون دان
acted	فرمان قانون
law-abiding	مطیع قانون
fechner's law	قانون فخنر
engel's law	قانون انگل
lawyer	قانون دان
law-abiding	پیرو قانون
Under the protection of the law.	درپناه قانون
to the letter <idiom>	طبق قانون
distribution law	قانون توزیع
faraday's law	قانون فاراده
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	مدعی [قانون]
in the eyes of law	از دید قانون
penal codes	قانون جزا
enactor	واضع قانون
declaratory statute	قانون اعلامی
demorgans law	قانون دمورگان
faraday's law	قانون فارادی
extralegal	ماورای قانون
dead letter	قانون منسوخ
enactment of law	وضع قانون
legislation	وضع قانون
complainant [British E]	مدعی [قانون]
breach of the law	نقض قانون
brush with the law <idiom>	درگیری با قانون
penal code	قانون جزا
engels law	قانون انگل
legislation	قانون گذاری
act	فرمان قانون
commutative law	قانون جابجایی
canon law	قانون کلیسایی
chrles' law	قانون شارل
charle's law	قانون شارل
chain rule	قانون زنجیری
bylaw	قانون ویژه
byelaw	قانون ویژه
breach of rule	نقض قانون
canon law	قانون شرع
legislative	قانون گذار
civil code	قانون مدنی
commercial law	قانون تجارت
commercial code	قانون تجارت
code civil	قانون مدنی
codification	قانون نویسی
clublaw	قانون زور
statutory	طبق قانون
civillaw	قانون مدنی
bragg's law	قانون پراگ
brabais law	قانون براوه
laplace law	قانون لاپلاس
laplace law	قانون امپر
ampere law	قانون لاپلاس
ampere law	قانون امپر
lawmaker	قانون گزار
amagat law	قانون اماگات
principle	قانون علمی
absorption law	قانون جذب
an act of parliament	قانون مجلس
anti trust law	قانون ضد تراست
boyle s law	قانون بویل
bell magendie law	قانون بل- ماژندی
beer's law	قانون بیر
avogadro's principle	قانون اووگادرو
avegadro's principle	قانون اووگادرو
articles of war	قانون نظامی
applicable law	قانون نافذ
abram's law	قانون ابرام
plaintiff	مدعی [قانون]
statute	قانون مدون
statutes	قانون موضوعه
statutes	قانون مدون
Act of Parliament	قانون موضوعه
Acts of Parliament	قانون موضوعه
statute book	کتاب قانون
complainant [British E]	شاکی [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
statute	قانون موضوعه
pursuer [Scottish English]	شاکی [قانون]
clublaw	قانون سرنیزه
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
dalton's law	قانون دالتون
curie's law	قانون کوری
crown law	قانون جزائی
coulomb's law	قانون کولن
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
jurists	قانون دان
constitutionally	مطابق قانون
constitutional low	قانون اساسی
constitution	قانون اساسی
conservation law	قانون بقا
constitutions	قانون اساسی
jurist	قانون دان
constructionist	کسیکه قانون
contrary to the law	مخالف قانون
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]