English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
precursor ماده متشکله جسم جدید
precursors ماده متشکله جسم جدید
Other Matches
constituent ماده متشکله
constituents ماده متشکله
qualitative analysis تجزیه جهت تشخیص اجزا متشکله ماده یا مخلوطی
kaolin خاک رس سفید رنگ که ماده اصلی متشکله ان سیلیکات الومینیم هیدراته است
gallium arsenide ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
rehyphenation تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
constituent جزء متشکله
constituents جزء متشکله
mechanisms اجزاء متشکله چیزی
mechanism اجزاء متشکله چیزی
constituent elements of crime عناصر متشکله جرم
teratoma تومور متشکله از انساج مختلف جنینی
imagism مکتب شعر جدید که قبل ازجنگ اول جهانی رایج شده وپیرو تشبیهات زنده وموضوعات جدید وبکر وازادی از قید سجع وقافیه است
installing تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
installs تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
install تنظیم کامپیوتر جدید طبق نیاز کاربر یا تشخیص برنامه جدید طبق تواناییهای موجود سیستم
aeolian soil خاکی که از مواد متشکله باد تشکیل یافته است
particularism اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
kame تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
dendrochronology دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
cracking شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
pigment ماده رنگی ماده ملونه
pigments ماده رنگی ماده ملونه
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
new جدید
unprecedented جدید
newer جدید
newest جدید
novels جدید
novel جدید
new- جدید
maidens جدید
up-to-date جدید
unprecedentedly جدید
up to date جدید
maiden جدید
recent جدید
modern جدید
newfound جدید الاکتشاف
reorganization صورت جدید
recent development بسط جدید
probe اکتشاف جدید
proselyte جدید الایمان
postulant جدید الورود
probed اکتشاف جدید
postulancy جدید الورودی
probes اکتشاف جدید
new deal سیاست جدید
neologism واژه جدید
innovations حرکت جدید
reprinted چاپ جدید
reprinting چاپ جدید
New Year سال جدید
reprints چاپ جدید
innovation حرکت جدید
neogenesis تولید جدید
fresh target هدف جدید
neophyte جدید الایمان
reprint چاپ جدید
freshmen جدید الورود
neophytes جدید الایمان
modern sector بخش جدید
modern system نظام جدید
neoteric جدید تازه
new deal قرار جدید
modern جدید مدرن
It's not new. جدید نیست.
neologisms واژه جدید
the new testament عهد جدید
revision چاپ جدید
revisions چاپ جدید
modern physics فیزیک جدید
freshman جدید الورود
resurfaces لایهی جدید افزودن
currency جدید بودن نقشه
currencies جدید بودن نقشه
drafts بازیگر جدید تیم
restore برگرداندن به وضعیت جدید
neo پیشوند بمعنی جدید
used آنچه جدید نیست
forwarding address آدرس پستی جدید
one nails drives another غم جدید غم کهنه را بر از یاد
drafted بازیگر جدید تیم
resurfaced لایهی جدید افزودن
draft بازیگر جدید تیم
reseated صندلی جدید دادن
neoanthropic وابسته به انسان جدید
neoanthropic شبیه انسان جدید
restored برگرداندن به وضعیت جدید
restores برگرداندن به وضعیت جدید
restoring برگرداندن به وضعیت جدید
resurface لایهی جدید افزودن
neoplatonism مکتب افلاطونیون جدید
reseats صندلی جدید دادن
bring some new facts to light <idiom> کشف حقایق جدید
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
reseating صندلی جدید دادن
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
involucrum تشکیل استخوان جدید
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
reseat صندلی جدید دادن
on the bandwagon <idiom> مشهوریت گروه جدید
imagism مکتب شعر جدید
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
rehousing بخانه جدید رفتن
rehouses بخانه جدید رفتن
ultramodern خیلی جدید متجدد
rehoused بخانه جدید رفتن
rehouse بخانه جدید رفتن
kakapo طوطی زلاند جدید
neo- پیشوند بمعنی جدید
renames دادن نام جدید به فایل
granfather file یک طرح حفافتی که در ان سه فایل جدید
renaming دادن نام جدید به فایل
rename دادن نام جدید به فایل
newfound جدید الاختراع تازه پیداشده
zelanian Zeland New وابسته به زلاند جدید
renamed دادن نام جدید به فایل
cenogenesis ایجاد میشود نسل جدید
developments توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
development توسعه محصولات جدید و فن آوری ها
infanticide قاتل بچه جدید الولاده
demotic وابسته بحروف جدید هیروگلیفی
analysis یات هزینههای محصول جدید
epochs اغاز فصل جدید عصر
The new bI'll was ratified. Unanimously. لایحه جدید باتفاق آراءتصویب شد
epoch اغاز فصل جدید عصر
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
kiwis نوعی مرغ زلاند جدید
kiwi نوعی مرغ زلاند جدید
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
neoplatonic وابسته به فلسفه افلاطونی جدید
releases قراردادن محصول جدید دربازار
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
released قراردادن محصول جدید دربازار
natality تعداد زایش وموالید جدید
installations تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
installation تنظیم سیستم کامپیوتر جدید
maori قبایل مائوری زلاند جدید
release قراردادن محصول جدید دربازار
New Testament کتب عهد جدید مسیحیان
researches توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
update بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
upgraded قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
prescientific مربوط بدوره قبل از علوم جدید
development برنامه ریزی تولید محصول جدید
research توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
neolithic وابسته به عصر حجر جدید نوسنگی
launch قرار دادن محصول جدید در بازار
researched توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
launched قرار دادن محصول جدید در بازار
updates بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
researching توسعه محصول جدید, کشفیات و فناوری
launching قرار دادن محصول جدید در بازار
receptee افرادپذیرفته شده جدید یا افرادجدیدی یکان
launches قرار دادن محصول جدید در بازار
This is the site for a new scool . اینجامحل ( احداث) مدرسه جدید است
acclimated به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
upgrades قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
updated بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
technologically تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
acclimating به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
upgrading قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
technological تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
icot موسسه تکنولوژی کامپیوتر نسل جدید
New World نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
developments برنامه ریزی تولید محصول جدید
acclimates به اب وهوای جدید خو گرفتن مانوس شدن
The new road is 40 miles long . جاده جدید 40 میل طول دارد
upgrade قدرتمندتر و بهنگام تر با افزودن قط عات جدید
neolith الت سنگی مربوط به عصرحجر جدید
capital budget بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
force کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
forces کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
forcing کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
inserts افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com