Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
antithyroid
ماده متعادل کنندهء غدد درقی ضد غدهء درقی
Other Matches
thyroid body
غده درقی
thyroids
وابسته بغده درقی
thyroid
وابسته بغده درقی
hyperthyroid
ازدیاد فعالیت غذه درقی
hypothyroidism
از کار افتادن یانقص غده درقی
cretin
شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
cretins
شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
parathyroid
غدد پاراتیروئید مترشحه از غدد ماوراء درقی
offset
رقم متعادل کننده متعادل کردن
offsetting
رقم متعادل کننده متعادل کردن
equilibrate
متعادل کردن متعادل شدن
exocrine
غدهء مترشحهء خارجی
adrenal gland
غدهء فوق کلیوی
adrenocortical
وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
acromegaly
رشد بیش ازاندازهء سرو دست و پا در اثر ترشح زیاد غدهء
anesthetic
کم کنندهء حس
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
amplifiers
تقویت کنندهء برق
selenium rectifier
یکسو کنندهء سلنیومی
assuror
بیمه کنندهء عمر
assurer
بیمه کنندهء عمر
antitussive
ارام کنندهء سرفه
pitchers
پرتاب کنندهء توپ
bactericidal
نابود کنندهء باکتری
amplifier
تقویت کنندهء برق
pitcher
پرتاب کنندهء توپ
animator
تهیه کنندهء فیلمهای کارتون
animators
تهیه کنندهء فیلمهای کارتون
antigens
مواد تولید کنندهء پادتن
antigen
مواد تولید کنندهء پادتن
junkie
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
junkies
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
anaphrodisia
داروهای فلج کنندهء اعضاء تناسلی
audio
وابسته به شنوایی یا صوت گیرنده و تقویت کنندهء صدا شنودی
thermite
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
female connector
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
dope
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant
ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants
ماده سرماساز ماده خنک کننده
gunk
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
fuelled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels
ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment
ماده رنگی ماده ملونه
pigments
ماده رنگی ماده ملونه
level-headed
متعادل
even-tempered
متعادل
equilibrant
متعادل
balanced
متعادل
dominant
متعادل
equilibrant
نیروی متعادل
moderate speed
سرعت متعادل
corrector
متعادل کننده
bales
متعادل کردن
soaking
تابش متعادل
equilibration
متعادل کردن
stabilizer
متعادل کننده
stabilisers
متعادل کننده
lopsided
غیر متعادل
historical cost
قیمت متعادل
bale
متعادل کردن
counterbalances
متعادل کردن
counterbalanced
متعادل کردن
counterbalance
متعادل کردن
equilibrium flow
جریان متعادل
balances
متعادل کردن
compensator
متعادل کننده
balanced circuit
مدار متعادل
offset
وزنه متعادل
offsetting
وزنه متعادل
equilibrium drawdown
افت متعادل
balanced rudder
سکان متعادل
rounded
<adj.>
کامل و متعادل
balancer
متعادل کننده
balanced state
حالت متعادل
ballast concrete
بتن متعادل
balanced system
سیستم متعادل
balance
متعادل کردن
balancing
متعادل کردن
regulators
متعادل کننده
be in ballast
متعادل بودن
regulator
متعادل کننده
ballast concrete
بتن متعادل
balanced armature unit
جوشن متعادل
baling press
پرس متعادل
coequal
متعادل ومتساوی
balanced supply
اماد متعادل شده
balanced stock
ذخیره اماد متعادل
balance collective forces
نیروهای کلی متعادل
line charge compensation reactor
پیچک متعادل کننده
interchange current
جریان متعادل کننده
stabilizing sleeve
غلاف متعادل کننده
balanced load
بار خارجی متعادل
interphase reactor
پیچک متعادل کننده
unbalances
غیر متعادل کردن
unbalance
غیر متعادل کردن
unbalancing
غیر متعادل کردن
equilibrium moisture content
درصد رطوبت متعادل
dashpot
استوانه متعادل کننده
counterpoise
نیروی متعادل کننده
delay equalizer
متعادل کننده تاخیری
disequilibrate
غیر متعادل کردن
stabilization
متعادل کردن تعادل
equilibrium pressure curve
منحنی فشار متعادل
even keel
حرکت متعادل ناو
balanced pressure torch
[مشعل با فشار متعادل]
ballast
وزنه متعادل کننده
sash balancing weight
وزنه متعادل کننده
equipoise
برابری دروزن متعادل ساختن
balanced tackle
وضع متعادل وسایل ماهیگیری
impedance compensator
متعادل کننده مقاومت فاهری
stabilizing fin
پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
balance
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balances
تراز شدن متعادل کردن ترازو
pressure equalized addition funnel
قیف افزایشی متعادل کننده فشار
stabilizing sleeve
پرده متعادل کننده گلولههای منور
isometric view
رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
swingweight
وضع متعادل چوب گلف پس ازپایان حرکت
gynandromorph
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
deadlock
حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
oogamete
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
balances
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
balance
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
automatic levelling
سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
balancing
حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
balances
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance
تراز کردن متعادل کردن بالانس
depolarize
غیر متعادل کردن متضاد کردن
briquetting press
پرس متعادل یا بالینگ پرس
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
balanced mobilization
بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
nany
بز ماده
material
ماده
stuffed
ماده
foamed meterid
ماده کف
items
ماده
female
ماده
clauses
ماده
matter
ماده
article
ماده
bitched
سگ ماده
agents
ماده
stuff
ماده
materials
ماده
anti matter
ضد ماده
agent
ماده
bitch
سگ ماده
stuffs
ماده
bitches
سگ ماده
bitching
سگ ماده
item
ماده
abscess
ماده
provision
ماده
substance
ماده
catch for door bolt
ماده
articles
ماده
abscesses
ماده
nanny goats
بز ماده
nanny goat
بز ماده
antimatter
ضد ماده
substances
ماده
monoclinous
نر و ماده
matters
ماده
metal
ماده
mattered
ماده
metals
ماده
stuffless
بی ماده
mattering
ماده
clause
ماده
stipulation
ماده
white matter
ماده سفید
basophile
ماده قلیادوست
basophil
ماده قلیادوست
oxime
ماده اوکسیم
atropine
ماده اتروپین
stripping agent
ماده رنگ بر
vixens
روباه ماده
constituents
ماده متشکله
constituent
ماده متشکله
roe
گوزن ماده
dopes
ماده مخدر
dope
ماده مخدر
precursors
پیش ماده
precursor
پیش ماده
doe
خرگوش ماده
doe
گوزن ماده
abhesive
ماده ضد چسبندگی
antiset
ماده ضد ته نشین
anticorrosive paint
ماده ضد زنگ
allelopathic substance
ماده دورساز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com