English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
primer ماده منفجره مقدم
primers ماده منفجره مقدم
Other Matches
explosive ماده منفجره منفجره
high explosive ماده منفجره
demolitions ماده منفجره
explosive d. ماده منفجره دی
trinitrotoluen ماده منفجره تی ان تی
demolition ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
charge دستگاه با ماده منفجره
binary explosive ماده منفجره مرکب
high explosive ماده منفجره شدید
melinite ماده منفجره ملی نیت
low explosive ماده منفجره کندسوختار خفیف
trinitrotoluol ماده منفجره تری نیتروتولوئول
ammonal نوعی ماده منفجره شدید
explosive قابل احتراق ماده محترقه یا منفجره
tetrytol ماده منفجره تتریتول مخلوطی از تتریل و تی ان تی
three nitro toloen ماده منفجره تی ان تی یا تری نیتروتولوئن باروت بی دود
lyddite ماده منفجره نیرومندی که قسمت اعظم ان مرکب از اسیدپیکریک میباشد
pre preference مقدم بر سهام مقدم
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
demolition block خرج منفجره
charge خرج منفجره
explosive charge خرج منفجره
explosive ordnance مواد منفجره
charges خرج منفجره
explosive ordnance مهمات منفجره
explosive scale مدار منفجره
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
fusions ترکیب مواد منفجره
fusion ترکیب مواد منفجره
high explosive مواد منفجره قوی
fused فتیله مواد منفجره فیوز
Find demolition charges to قوطی مواد منفجره همه منظوره
fuse فتیله مواد منفجره فیوز
capsules لوله حاوی مواد منفجره
capsule لوله حاوی مواد منفجره
magazine area محل نگهداری مواد منفجره یامهمات
destruction area منطقه اثر تخریبی مواد منفجره
all purpose canister قوطی مواد منفجره همه منظوره
warheads قسمتی از موشک که حاوی مواد منفجره میباشد
warhead قسمتی از موشک که حاوی مواد منفجره میباشد
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments ماده رنگی ماده ملونه
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment ماده رنگی ماده ملونه
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
charged demolition مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
premiered مقدم
headmost مقدم
beforehand مقدم بر
premier مقدم
premiers مقدم
leading مقدم
premieres مقدم
prior مقدم
frontline خط مقدم
preferred مقدم
aforehand مقدم
proleptic مقدم
antecessor مقدم
advancing مقدم
precedent مقدم
preferent مقدم
advances مقدم
preeminent مقدم
advance مقدم
prior to مقدم بر
premiering مقدم
precedents مقدم
previous مقدم
premiere مقدم
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
entrepreneur مقدم کمپانی
forgoes مقدم بودن بر
gilt-edged مقدم ممتاز
transposing مقدم وموخرکردن
antecedents مقدم مقدمه
transpose مقدم وموخرکردن
antecedent مقدم مقدمه
preferential مقدم ترجیحی
entrepreneurs مقدم کمپانی
transposes مقدم وموخرکردن
preferent claims دعاوی مقدم
forwent مقدم بودن بر
forgone مقدم بودن بر
forgoing مقدم بودن بر
foregoes مقدم بودن بر
preoccupation کار مقدم
preoccupations کار مقدم
forego مقدم بودن بر
vaward مقدم پیشقراول
precedes مقدم بودن
precede مقدم بودن
preferred shares سهام مقدم
presupposed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
presumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
premised <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
preconditioned <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
assumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
gilt edged مقدم ممتاز
advanced جلویی مقدم
first یکم مقدم
leading zero صفر مقدم
advance observer دیدبان مقدم
leading edge لبه مقدم
leading zeros صفرهای مقدم
forward observer دیدبان مقدم
precedents مقدم بر مسبوق به
precedent ماقبل مقدم
precedents ماقبل مقدم
forward command post پاسگاه مقدم
front lines خط مقدم جبهه
apriori مقدم بر تجربه
precedent مقدم بر مسبوق به
front lines خطوط مقدم
acorn گروه آمادی مقدم
permute مقدم و موخر کردن
it takes of the others بردیگران مقدم است
acorns گروه امادی مقدم
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
advanced landing field پایگاه هوایی مقدم
modus ponens وضع مقدم [ریاضی]
gilt edge مقدم درجه اول
advanced landing field پایگاه فرود مقدم
aircontroller نافر مقدم هوایی
forward air controller نافر مقدم هوایی
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
advance section قسمت مقدم در منطقه مواصلات
advance base پایگاه مقدم صحنه عملیات
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
torpex نوعی مواد منفجره که ازمخلوط تی ان تی و سیکلونیت و پودر الومینیوم تشکیل میشود و معمولا در اژدرهای دریایی و مین و بمبهای زیرابی به کار می رود
hook روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
demolition block مجموعه خرج منفجره قوطی خرج
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
fireworker متخصص اتش بازی متخصص مرمیات وموشکهای جنگی متخصص مواد منفجره و اتش زنه
masters ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
foamed meterid ماده کف
catch for door bolt ماده
bitch سگ ماده
bitched سگ ماده
articles ماده
bitches سگ ماده
bitching سگ ماده
agents ماده
stuffless بی ماده
article ماده
agent ماده
anti matter ضد ماده
substances ماده
matters ماده
nanny goat بز ماده
nanny goats بز ماده
substance ماده
antimatter ضد ماده
mattering ماده
matter ماده
monoclinous نر و ماده
stuffs ماده
stuffed ماده
nany بز ماده
mattered ماده
stuff ماده
item ماده
provision ماده
female ماده
stipulation ماده
clause ماده
items ماده
material ماده
abscess ماده
abscesses ماده
materials ماده
metals ماده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com