Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
hydra
مار 9 سری که بدست هرکول کشته شده
Other Matches
hercules
هرکول
herculean
وابسته به هرکول
alcmene
نام مادر هرکول
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
killed
کشته
fallen
کشته
he was killed
او کشته شد
killed in action
کشته
killed in action
کشته جنگی
to go west
کشته شدن
the fallen
کشته شدگان
slain
کشته شده
massicot
کشته سرب
killed steel
فولاد کشته
he will be killed
کشته خواهدشد
to kiss the dust
کشته شدن
slack lime
اهک کشته
gruel
کشته شدن
food for powder
کشته شدنی
immolate
کشته شده
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
to die in ones shoes
کشته شدن
plastring trowel
ماله کشته کشی
to have ones gruel
شکست خوردن کشته شدن
To be crazy about agirl .
کشته مرده دختری بودن
The kI'lled and the wounded.
کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
Strange to say he was not kI'lled.
عجب آنکه کشته نشد
It ilanded him in trouble .
آدم کار کشته ای است
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled.
چیزی نمانده بود کشته بشوم
They were all either kI'lled ou taken prisoners .
همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
Memorial Day
روز یادبود کشته شدگان جنگی
to spray a tree
داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
He was killed when his parachute malfunctioned.
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
oldster
ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
to be assassinated
ترور شدن
[کشته شدن]
[به قتل رسانده شدن]
by
بدست
at the hand of
بدست
get at able
بدست اوردنی
procurer
بدست اورنده
securer
بدست اورنده
acquire
بدست آوردن
soothe
دل بدست اوردن
come by
بدست اوردن
attenuation
بدست آوردن
catcher
بدست اورنده
obtains
بدست اوردن
to come to hand
بدست امدن
pick up
بدست اوردن
obtain
بدست اوردن
impetrate
بدست اوردن
acquirer
بدست اورنده
earned
بدست اوردن
earns
بدست اوردن
obtainable
بدست اوردنی
procurable
بدست اوردنی
hand in hand
دست بدست
earn
بدست اوردن
soothed
دل بدست اوردن
catch
بدست اوردن
get table
بدست اوردنی
obtainment
بدست اوری
soothes
دل بدست اوردن
procurement
بدست اوری
get round
بدست اوردن
obtained
بدست اوردن
procuring
بدست اوردن
procures
بدست اوردن
procured
بدست اوردن
procure
بدست اوردن
attainable
بدست اوردنی
gain
بدست اوردن
gains
بدست آوردن
gain
بدست آوردن
gained
بدست اوردن
gained
بدست آوردن
gains
بدست اوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
manual
وابسته بدست
getting
بدست اوردن
acquirable
بدست اوردنی
acquiring
بدست اوردن
acquires
بدست اوردن
offer
بدست اوردن
offered
بدست اوردن
offers
بدست اوردن
to go to the wright
بدست استادافتادن
getting
بدست امده
get
بدست اوردن
gets
بدست امده
gets
بدست اوردن
get
بدست امده
providers
بدست اورنده
provider
بدست اورنده
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
finagle
باحیله بدست اوردن
imported
باپیروزی بدست امدن
recover
دوباره بدست اوردن
retrieves
دوباره بدست اوردن
recoups
دوباره بدست اوردن
acquirability
امکان بدست اوردن
importing
باپیروزی بدست امدن
recovers
دوباره بدست اوردن
import
باپیروزی بدست امدن
recovering
دوباره بدست اوردن
change hands
دست بدست رفتن
They found no trace of her .
ازاونشانی بدست نیامد
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
بازحمت بدست آوردن
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
in for
<idiom>
مطمئن بدست آوردن
to obtain something
بدست آوردن چیزی
to bring something
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
بدست آوردن چیزی
unhandy
مشکل بدست امده
to shuffle from hand to hand
دست بدست کردن
to put
بدست امین دادن
to change hands
دست بدست رفتن
encyclic
بدست چندنفر رونده
get back
دوباره بدست اوردن
step into
بسهولت بدست اوردن
impropriate
بدست عام دادن
municipalize
بدست شهرداری دادن
optimization
بدست اوردن حد مطلوب
pass on
دست بدست دادن
quando acciderint
هر گاه بدست اید
strike a balance
موازنه بدست اوردن
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
to gain time
دست بدست کردن
to get back
دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust
دل کسیرا بدست اوردن
recouping
دوباره بدست اوردن
recouped
دوباره بدست اوردن
attained
بدست اوردن بانتهارسیدن
attains
بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieved
دوباره بدست اوردن
retrieve
دوباره بدست اوردن
having
بدست اوردن دارنده
attain
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
بدست اوردن بانتهارسیدن
insure
بیمه بدست اوردن
have
بدست اوردن دارنده
turnover
دست بدست شدن
regains
دوباره بدست اوردن
self-government
حکومت بدست مردم
regaining
دوباره بدست اوردن
regained
دوباره بدست اوردن
regain
دوباره بدست اوردن
recoup
دوباره بدست اوردن
get
بدست اوردن فراهم کردن
availability
آنچه به آسانی بدست آید
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
To obtain the desired result .
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
encyclicals
بدست چند نفر گشته
circumstantiate
قرائن وامارت را بدست اوردن
encyclical
بدست چند نفر گشته
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
dime a dozen
<idiom>
آسان بدست آمدن ،عادی
To make ( find , get ) an opportunity .
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
filthy lucre
سودی که بی شرفانه بدست اید
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
handbill
اعلانی که بدست مردم میدهند
capture
عمل بدست آوردن داده
captures
عمل بدست آوردن داده
capturing
عمل بدست آوردن داده
the proceeds of the sale
وجوهی که از فروش بدست می اید
the tule of thumb
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
impetrate
با عجز و لابه بدست اوردن
handbills
اعلانی که بدست مردم میدهند
getting
بدست اوردن فراهم کردن
hardly earned money
پول سخت بدست امده
wellŠwhat of it?
چه نتیجهای ازان بدست می اید
gets
بدست اوردن فراهم کردن
To know someone blind spots.
رگ خواب کسی را بدست آوردن
in order to
<idiom>
اعتماد شخص را بدست آوردن
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
easy money
پولی که براحتی بدست اید
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
recover
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering
دوباره بدست اوردن بازیافتن
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
recovers
دوباره بدست اوردن بازیافتن
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
win
بدست اوردن تحصیل کردن
resume
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
bought
خریداری کردن بدست اوردن
resumes
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
resumed
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
detritus
چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
ill gotten
با وسایل غیر مشروع بدست امده
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
analysis
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
pre empt
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
oligarchical
بدست مشتی مردم اداره میشود
nine's complement
که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com