Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
Other Matches
cannibalised
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
auxiliary machinery
دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
contractors plant
ماشینهای ساختمانی
business mechines
ماشینهای تجاری
automata
ماشینهای خودکار
smart machines
ماشینهای هوشمند
away
پیوسته بطور پیوسته
box section bed
جعبه ماشینهای ابزار
topology
طراحی ماشینهای شبکه
scraper
یکی از ماشینهای عملیات خاکی
mechanical powers
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
digital sorting
روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
homogeneous computer network
شبکهای که از ماشینهای مشابه ساخته شده است که با هم سازگارند یا از یک تولید کننده هستند
milking machine
ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
Luddite
هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddites
هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
apt
زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
automatic
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatics
خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
annexed
پیوسته
ceaseless
پیوسته
coadunate
پیوسته
allied
پیوسته
coalescent
پیوسته
never ceasing
پیوسته
attached
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
contiguous
پیوسته
affined
پیوسته
alway
پیوسته
perpetually
پیوسته
incessantly
پیوسته
cursive
پیوسته
on end
پیوسته
d. in
پیوسته
proximate
پیوسته
unremittingly
پیوسته
eternal
پیوسته
everywhen
پیوسته
on and on
پیوسته
continued
پیوسته
continual
پیوسته
concomitant
پیوسته
syndetic
پیوسته
burst
پیوسته
bursts
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
continuous
پیوسته
incessant
پیوسته
continous
پیوسته
married
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
non-stop
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
conjoint
پیوسته
for ever and aday
پیوسته
for evermore
پیوسته
legato
پیوسته
symphsis
عضو پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
continuous duty
کار پیوسته
sustained yield
بازده پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
nid nod
پیوسته جنباندن
flow chip
براده پیوسته
full time
پیوسته کار
nid nod
پیوسته جنبیدن
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
gamophyllous
پیوسته برگ
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
insobriety
شرب پیوسته
incessant drinking
پیوسته گساری
indiscrete
بهم پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
linked list
لیست پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
permanent water level
تراز پیوسته اب
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous spectrum
طیف پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous variable
متغیر پیوسته
inseparate
بهم پیوسته
compacted
بهم پیوسته
diligence
کوشش پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
collective
بهم پیوسته
without rest
پیوسته لاینقطع
without intermission
پیوسته لاینقطع
vicinal
در همسایگی پیوسته
peal
صدای پیوسته
pealed
صدای پیوسته
peals
صدای پیوسته
adjoin
پیوسته بودن
compacts
بهم پیوسته
compacting
بهم پیوسته
compact
بهم پیوسته
against
پیوسته مجاور
aggregate
بهم پیوسته
aggregates
بهم پیوسته
collateral measures
اقدامت پیوسته
connected measures
اقدامت پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
accretion
رشد پیوسته
adjoined
پیوسته بودن
adjoins
پیوسته بودن
burst mode
حالت پیوسته
burster
فرم پیوسته
pealing
صدای پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
continuate
پیوسته بهم
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
continuous data
دادههای پیوسته
accrete
بهم پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
to whittle at
پیوسته بریدن
haunts
پیوسته امدن به
contiguous
همجوار پیوسته
whittle
پیوسته کم کردن
haunt
پیوسته امدن به
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
order about
پیوسته پی فرمان فرستادن
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
to run on
بهم پیوسته بودن
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
statement with debate
بیانیه با بحث پیوسته
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
to peg a way at some work
پیوسته درسرچیزی کارکردن
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
so let us always be kind
پیوسته مهربان باشیم
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
gamosepalous
دارای کاسبرگ پیوسته
indiscretely
بطور بهم پیوسته
steady
پیوسته ویکنواخت کردن
steadying
پیوسته ویکنواخت کردن
always
پیوسته همه وقت
continuous rating
کار پیوسته اسمی
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
to keep the track of something
پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to move a bout
پیوسته جای خود را تغییردادن
terrace
ردیف خانههای بهم پیوسته
companionate
بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
linked pie/column graph
نمودار گرد و ستونی پیوسته
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
full time
پیوسته کاری تمام وقت
without interruption
پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
terraces
ردیف خانههای بهم پیوسته
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
to harp on one string
پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
feeding storm
طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
dialed
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dials
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com