English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English Persian
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
Other Matches
mask یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mechanization ماشینی کردن
agricultural mechanization ماشینی کردن کشاورزی
to start a car [to crank a car] [American English] ماشینی را روشن کردن
napping waste ضایعات عمل خارزنی [این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
grader ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
machine made ماشینی
mechanic ماشینی
mechanical ماشینی
mechanician ماشینی
mechanized ماشینی
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
drill press vise گیره ماشینی
machine translation ترجمه ماشینی
machine ringing زنگ ماشینی
machine tool ابزار ماشینی
machine shop tool ابزار ماشینی
machine welding جوشکاری ماشینی
mechanical welding جوشکاری ماشینی
robots ادم ماشینی
machinery steel فولاد ماشینی
robot ادم ماشینی
machine tools ابزار ماشینی
octane سوخت ماشینی
artificial intelligence هوش ماشینی
lawn sprinkler اب پاش ماشینی
mechanized ماشینی شده
mechnical ماشینی صنعتی
mechanized data دادههای ماشینی
mechanical translator مترجم ماشینی
mechanical translation ترجمه ماشینی
mechanical production تولید ماشینی
mechanical language زبان ماشینی
mass production تولید ماشینی
manipulator دست ماشینی
tufted rugs فرش ماشینی
power saw اره ماشینی
automaton ادم ماشینی
mechanism قطعه ماشینی
mechanisms قطعه ماشینی
factory rugs فرش ماشینی
automatons ادم ماشینی
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
recondition نو کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
reconditions نو کاری کردن
stucco گچ کاری کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
man machine systems نظامهای انسانی- ماشینی
automation ماشینی شدن تولید
gynoid نوع زن ادم ماشینی
mechanistic theory نظریه ماشینی نگری
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
machinery castings ریخته گری ماشینی
crosscut saw اره گرد ماشینی
stunts شیرین کاری کردن
contract مقاطعه کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
manipulation دست کاری کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
purfle منبت کاری کردن
plasters گچ کاری کردن اندود
to brush over دست کاری کردن
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
flourished زینت کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
refashion دست کاری کردن
lubrication روغن کاری کردن
inlay خاتم کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
stunting شیرین کاری کردن
splaying منبت کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
shyster دغل کاری کردن
enamel مینا کاری کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
granulate چکش کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
splay منبت کاری کردن
to touch up دست کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
splays منبت کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
calker بتونه کاری کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
rodeo سوار کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
hammers چکش کاری کردن
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
hammered چکش کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
carves کنده کاری کردن
carved کنده کاری کردن
carve کنده کاری کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
spackle بتونه کاری کردن
decollator ماشینی که موضوعات مختلف را به ورقههای مجزا تبدیل میکند و یا جدا کردن موضوعات تکه تکه به قط عات جدا
winepress ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
business ماشینی که در شرکت استفاده میشود
businesses ماشینی که در شرکت استفاده میشود
barker کارگر یا ماشینی که پوست میکند
Machine- made carpets . فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
bordering machine ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
droid یک ادم ماشینی شبیه انسان
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
ingrain فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
clock ماشینی که زمان را نشان میدهد
clocks ماشینی که زمان را نشان میدهد
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
lime با اهک کاری سفید کردن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
limes با اهک کاری سفید کردن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
step in مداخله بیجا در کاری کردن
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
job ایوب مقاطعه کاری کردن
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
to run the show در کاری اختیار داری کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
walk out کاری راناگهان ترک کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
saw doctor ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
weighing machine ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
appliances ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
caloric engine ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
appliance ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
badge reader ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
pulsator ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
automation افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
glid تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com