Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
mechnical
ماشینی صنعتی
Other Matches
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
mechanized
ماشینی
mechanic
ماشینی
mechanical
ماشینی
mechanician
ماشینی
machine made
ماشینی
industrial water
اب صنعتی
industrial
صنعتی
technical
صنعتی
high wrought
صنعتی
manufacturing
صنعتی
automatons
ادم ماشینی
machine ringing
زنگ ماشینی
lawn sprinkler
اب پاش ماشینی
robots
ادم ماشینی
artificial intelligence
هوش ماشینی
manipulator
دست ماشینی
octane
سوخت ماشینی
machine tool
ابزار ماشینی
machine tools
ابزار ماشینی
robot
ادم ماشینی
machine shop tool
ابزار ماشینی
automaton
ادم ماشینی
machine translation
ترجمه ماشینی
mechanization
ماشینی کردن
power saw
اره ماشینی
mechanized
ماشینی شده
mechanisms
قطعه ماشینی
mechanism
قطعه ماشینی
factory rugs
فرش ماشینی
tufted rugs
فرش ماشینی
mechanized data
دادههای ماشینی
mechanical translator
مترجم ماشینی
mechanical translation
ترجمه ماشینی
mechanical production
تولید ماشینی
drill press vise
گیره ماشینی
machine welding
جوشکاری ماشینی
mechanical welding
جوشکاری ماشینی
machinery steel
فولاد ماشینی
mechanical language
زبان ماشینی
mass production
تولید ماشینی
polytechnics
دانشکده صنعتی
industrial fluctuations
نوسانهای صنعتی
industrial espionage
جاسوسی صنعتی
technological
حرفهای صنعتی
artful
ماهرانه صنعتی
industrial disputes
اختلافات صنعتی
industrial electronic
الکترونیک صنعتی
polytechnic
دانشکده صنعتی
technologically
حرفهای صنعتی
industrial economics
اقتصاد صنعتی
industrial consumption
مصرف صنعتی
artless
غیر صنعتی
artistical
هنرامیز صنعتی
artificial magnet
مغناطیس صنعتی
art bronze
برنز صنعتی
industrial building
ساختمان صنعتی
applied economics
اقتصاد صنعتی
industrial building
بنای صنعتی
commercial efficiency
بازده صنعتی
industrial chemistry
شیمی صنعتی
industrial concern
بنگاه صنعتی
industrialism
سیستم صنعتی
producer buyer
خریدار صنعتی
industrial area
منطقه صنعتی
engineering workshop
کارگاه صنعتی
industrialization
صنعتی شدن
industrial unions
اتحادیههای صنعتی
industrialising
صنعتی کردن
industrial unit
واحد صنعتی
industrialises
صنعتی کردن
plants
واحد صنعتی
plant
واحد صنعتی
industrial wastewater
فاضلاب صنعتی
industrial workers
کارگران صنعتی
polytechnical
دانشکده صنعتی
technical grade
خلوص صنعتی
trade effluent
فضولات صنعتی
vertical union
اتحادیه صنعتی
industrial relations
روابط صنعتی
valve
شیر صنعتی
industrialize
صنعتی کردن
industrial insurance
بیمه صنعتی
industrial management
مدیریت صنعتی
industrial nations
کشورهای صنعتی
industrial psychology
روانشناسی صنعتی
industrial revolution
انقلاب صنعتی
industrialization
صنعتی کردن
industrial frequency
فرکانس صنعتی
industrial union
اتحادیه صنعتی
industrializing
صنعتی کردن
industrial switch
کلید صنعتی
industrialization
صنعتی سازی
industrializes
صنعتی کردن
mechanistic theory
نظریه ماشینی نگری
gynoid
نوع زن ادم ماشینی
crosscut saw
اره گرد ماشینی
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
machinery castings
ریخته گری ماشینی
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
automation
ماشینی شدن تولید
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
interphase transformer loss
تلفات پیچک صنعتی
industrial workers of the world
کارگران صنعتی جهان
producer advertising
تبلیغ محصولات صنعتی
industrial robot
دستگاه خودکار صنعتی
inartistically
بطور غیر صنعتی
industrial alternating current
جریان متناوب صنعتی
art casting
ریخته گری صنعتی
applied economics engineer
مهندس اقتصاد صنعتی
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
industrial capitalism
سرمایه داری صنعتی
an artistic production
عمل یا کار صنعتی
index of industrial production
شاخص تولید صنعتی
valve
ولو
[شیر صنعتی]
pilot plant
واحد ازمایش صنعتی
process of industrialization
فرایند صنعتی شدن
industrial investment
سرمایه گذاری صنعتی
industrial electric locomotive
لکوموتیو الکتریکی صنعتی
manufactoring tape milling machine
دستگاه نورد صنعتی
the industrial quarter of the
محله صنعتی شهر
decreasing cost industry
هزینه نزولی صنعتی
bric-a-brac
خرده ریز صنعتی
industrial classifications
طبقه بندی صنعتی
winepress
ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
Machine- made carpets .
فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
clocks
ماشینی که زمان را نشان میدهد
clock
ماشینی که زمان را نشان میدهد
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
businesses
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
business
ماشینی که در شرکت استفاده میشود
serviced
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
ingrain
فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
droid
یک ادم ماشینی شبیه انسان
barker
کارگر یا ماشینی که پوست میکند
service
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
bordering machine
ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
industrializes
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialize
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialising
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialises
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
articlcs of virtu
کالاهای صنعتی و کهنه وکمیاب
trade fixtures
الات صنعتی نصب شده
Midlands
ناحیهی صنعتی در مرکز انگلستان
industrializing
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrial school
اموزشگاه حرفهای مدرسه صنعتی
metonymical
دارای صنعتی که انراmetonym گویند
pastiche
تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
pastiches
تقلید ادبی یا صنعتی از اثاراستادان فن
artlessly
بطور ساده یاغیر صنعتی
Industrial Architecture
معماری خانه های صنعتی
industrial instrument
دستگاه اندازه گیری صنعتی
industrial electronic computer
ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
appliances
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
automation
افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
pulsator
ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
weighing machine
ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
caloric engine
ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
appliance
ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
badge reader
ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
technology
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
industrial data collection device
دستگاه صنعتی جمع اوری داده
technologies
اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
technological
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
technologically
تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to conk out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
cards
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
perforator
ماشینی که روی کاغذ سوراخها را پانج میکند
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to have packed up
[British E]
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
to crap out
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
manifold writer
ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
manifolder
ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
Industrial Aesthetic
[سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
wiretapper
جاسوس یا ماشینی که مکالمات را بطور سری ضبط میکند
reperforator
ماشینی که نوارکاغذی را سوراخ میکند برای دریافت سیگنال
DDC
ماشینی که به صورت خودکار توسط یک ماشین کار میکند
CNC
ماشینی که به طور خودکار توسط کامپیوتر اجرا میشود
ball and socket joint
[مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
power loom
ماشین بافندگی
[در بافت فرش های ماشینی از آن استفاده می شود.]
cash dispensers
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
burster
ماشینی که برای جداکردن انبوهی زا صفحات کاغذ به کار می رود
cash dispenser
ماشینی که با داخل نمودن کارت مخصوص ودادن دستور لازم
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
pot-boilers
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot boiler
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot-boiler
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com