Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
Other Matches
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
be your own worst enemy
<idiom>
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
he is a stranger to me
بنظرم میرسد
it occurs to me that
بنظرم میرسد که
it seem to me
بنظرم میرسد
me seems
بنظرم میرسد
he looks brave
او شجاع بنظر میرسد
meseems
چنین بنظرم میرسد
He sounds angry.
او عصبانی به نظر میرسد.
we learnt from london that
از لندن خبر میرسد
methinks
بنظرم چنین میرسد
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
on the other hand
ازطرف دیگر
parsonally
ازطرف خود
withil
ازطرف دیگر
beside
ازطرف دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
ازطرف دیگر
apart from that
<adv.>
ازطرف دیگر
edgeways
ازطرف لبه
by the same token
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other hand
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
otherwise
<adv.>
ازطرف دیگر
alternatively
<adv.>
ازطرف دیگر
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
pondweed
بکجور جلبک که در استخرهابهم میرسد
tidewater
اب جزر ومد که بخشکی میرسد
order
[placed with somebody]
سفارش
[ازطرف کسی]
order
[placed with somebody]
دستور
[ازطرف کسی]
hall mark
نشان عیارکه ازطرف
clapboard
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
clapboards
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
piece goods
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
spalls
تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
matronymic
اسم مشتق ازطرف مادر
pronunciamento
بیانیهای که ازطرف شورشیان منتشرمیشود
regius professor
استاد منصوب ازطرف پادشاه
wherunto
که بدان
thereunto
بدان
thereto
بدان
pip squeak
نارنجکی که صدای ان مانندPIP-SQUEAK بگوش میرسد
guild socialism
اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
dig in
جای پاکندن درزمین ازطرف توپزن
thereto attached
پسوسته بدان
thereby
بدان وسیله
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
according as
چنانکه بدان سان که
whereat
که بدان جهت که در انجا
liquid crystal display colour pigmented
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
food stamp program
برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
key-ring
حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-rings
حلقهای که بدان کلید می اویزند
poetic justice
کامیابی خوبان و شکست بدان
paradoxically
بدان سان که باعقیده .....است
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
fish story
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
cumulo nimbus
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
gammadion
چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
it was beneath my notice
مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
omnim gatherum
مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
he had no evidence to go upon
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
weave
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weaves
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
timberhead
انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
hobbies
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
hobby
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
an accessible place
جایی که راه یافتن بدان ممکن است
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
zero lash
شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
over production
عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
letters patent
نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
ticket of leave
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
cowlstaff
چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
himself
خودش
herself
خودش
itself
خودش
crankpin
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
number one
<idiom>
برای دل خودش
it tells its own tale
از خودش پیداست
on/upon one's head
<idiom>
برای خودش
in his own similitude
مانند خودش
to his own profit
بفایده خودش
in his own similitude
بصورت خودش
in his own name
بخاطر خودش
in his own name
به اسم خودش
herself
خود ان زن خودش را
in his own hand writing
بخط خودش
vives
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
walking chair
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
his hat cover his fanily
خودش است و کلاهش
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
his own car
[car of his own]
خودروی خودش
[مرد]
he pays his own money
پولش را خودش میدهد
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
There he is in the flesh. there he is as large as life.
خودش حی وحاضر است
She pressed the child to her side.
بچه را به خودش چسباند
It is her all right.
خود خودش است
Hear it in his own words.
از زبان خودش بشنوید
He is behind it . He is at the bottom of it.
زیر سر خودش است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
خودش را عقل کل می داند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
خودش را گه کرده است
mechanized
ماشینی
machine made
ماشینی
mechanical
ماشینی
mechanic
ماشینی
mechanician
ماشینی
strike pay
حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
He lowered himself in the esteem of his friends.
خودش را از چشم دوستانش انداخت
The letter is in his own handwriting .
نامه بخط خودش است
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
She only thinks of her self . she is self – centered.
فقط بفکر خودش است
He fabcies himself as a writer (author).
به خیال خودش نویسنده است
He fouled his reputation .
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
It is the work of her enemies .
کار دست خودش داد
all his g.are swans
غازهای خودش همه غوهستند
mechanical translator
مترجم ماشینی
machine translation
ترجمه ماشینی
machine shop tool
ابزار ماشینی
robot
ادم ماشینی
machine tools
ابزار ماشینی
machine ringing
زنگ ماشینی
machine welding
جوشکاری ماشینی
mechanical welding
جوشکاری ماشینی
mechanical translation
ترجمه ماشینی
mechanical production
تولید ماشینی
mechanical language
زبان ماشینی
mechanized data
دادههای ماشینی
mechnical
ماشینی صنعتی
mechanized
ماشینی شده
machinery steel
فولاد ماشینی
robots
ادم ماشینی
machine tool
ابزار ماشینی
octane
سوخت ماشینی
mechanisms
قطعه ماشینی
mechanism
قطعه ماشینی
mechanization
ماشینی کردن
mass production
تولید ماشینی
automaton
ادم ماشینی
automatons
ادم ماشینی
drill press vise
گیره ماشینی
manipulator
دست ماشینی
lawn sprinkler
اب پاش ماشینی
factory rugs
فرش ماشینی
artificial intelligence
هوش ماشینی
tufted rugs
فرش ماشینی
power saw
اره ماشینی
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
One must uphold ones dignity.
احترام هر کسی دست خودش است
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day.
زمانی برای خودش آدمی بود
it pulls its weight
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She fabricates them. she makes them up .
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
autoinoculation
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
mechanistic theory
نظریه ماشینی نگری
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
agricultural mechanization
ماشینی کردن کشاورزی
automation
ماشینی شدن تولید
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
gynoid
نوع زن ادم ماشینی
crosscut saw
اره گرد ماشینی
machinery castings
ریخته گری ماشینی
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
primed
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
breeze
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
fricandeau
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
breezed
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
get what's coming to one
<idiom>
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He went underground to avoid arrest.
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
breezing
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com