Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
band saw
ماشین اره باریک
Search result with all words
silicon
ماشین تولید کریستال سیلیکون و پس برش دادن آن قط عات باریک و کوچک
drafting
[کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
Other Matches
swathes
ردیف باریک راه باریک
swath
ردیف باریک راه باریک
swathe
ردیف باریک راه باریک
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
attenute
باریک
leptocephalic
سر باریک
reedier
باریک
thinned
باریک
reediest
باریک
thready
باریک
narrow headed
سر باریک
narrowest
باریک
tender
باریک
thin
باریک
slats
باریک
long nose
دم باریک
lathy
باریک
narrower
باریک
narrow
باریک
angustate
باریک
slender
باریک
thinners
باریک
trickly
باریک
slat
باریک
thinnest
باریک
thins
باریک
reedy
باریک
hairlike
باریک
tenderest
باریک
tendering
باریک
tenuous
باریک
needle-nose pliers
دم باریک
slices
باریک
fine spun
باریک
fine drawn
باریک
narrowed
باریک
slice
باریک
straits
باریک
strait
باریک
tendered
باریک
gracile
باریک
capillaries
باریک
capillary
باریک
subtility
باریک بینی
point
باریک کردن
lanes
راه باریک
path
باریک راه
linear
باریک کشیده
leptodactyl
باریک پنجه
slender waisted
کمر باریک
long nose
انبر دم باریک
d. of a situation
موقعیت باریک
coomb
دره باریک
lane
راه باریک
string tie
کراوات باریک
slimpsy
باریک اندام
slype
راه باریک
small intestine
روده باریک
stringy floppy
فلاپی باریک
strobilation
باریک شدگی
strictures
باریک بینی
stricture
باریک بینی
subtil
باریک بین
strip
قطعه باریک
paths
باریک راه
combe
دره باریک
subtleties
باریک بینی
subtlety
باریک بینی
slots
تخته باریک
crypta
طاق باریک
slotting
تخته باریک
barbicel
رشته باریک پر
spline
نوار باریک
hydrae
مار باریک
hydra
مار باریک
gracile nucleus
هسته باریک
stacked bow
کمان باریک
cat-walk
راهرو باریک
slot
تخته باریک
canaliculus
سوراخ باریک
labelled
تکه باریک
fasciculus gracilis
ستون باریک
fastidiousness
باریک بینی
dogtrot
راه باریک
flagelliform
باریک ودراز
inswept
جلو باریک
asthenic body type
سنخ باریک تن
scrutator
باریک بین
asthenic physique
سنخ باریک تن
fastidious
باریک بین
gracilis nucleus
هسته باریک
isthmuses
تنگه باریک
necking
باریک شدگی
funnelling
باریک شدن
metaphisical
باریک بین
quillet
باریک بینی
bridle track
راه باریک
funnel
باریک شدن
funnels
باریک شدن
bowling alley
باریک راه
bowling alleys
باریک راه
slim
باریک اندام
slimmed
باریک اندام
G-string
لنگ باریک
funneling
باریک شدن
funneled
باریک شدن
narrow necked
گردن باریک
narrow mouthed
دهن باریک
narrow leaved
باریک برگ
narrow goods
کاذی باریک
to come to a point
باریک شدن
isthmus
تنگه باریک
sliver
تکه باریک
peering
باریک شدن
peered
باریک شدن
peer
باریک شدن
stem
راه باریک
stemmed
راه باریک
stemming
راه باریک
stems
راه باریک
G-strings
لنگ باریک
tapering
ستون سر باریک
taper off
کم کم باریک شدن
taenia
گچ بری باریک
svelt
باریک اندام
svelte
باریک اندام
bridle paths
راه باریک
pencil beam
نور باریک
bridle path
راه باریک
slats
تخته باریک
meticulous
باریک بین
slat
تخته باریک
weedy
دراز و باریک
tricklet
نهر باریک
pennants
پرچم باریک
pennant
پرچم باریک
picksome
باریک بین
label
تکه باریک
labeling
تکه باریک
slims
باریک اندام
elongates
باریک شدن
elongating
باریک شدن
nicely
نکته باریک
labels
تکه باریک
welts
نوار باریک
elongate
باریک شدن
slimmest
باریک اندام
slimming
باریک اندام
welt
نوار باریک
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
uniparous
هر باریک تخم گذار
consumptiveness
دچارشدگی برنج باریک
johnboat
قایق دراز و باریک
spires
ساقه باریک مارپیچ
slightest
باریک اندام پست
fillets
گچ بری باریک ساختن
ultrabasic
سنگ فوق باریک
filleting
گچ بری باریک ساختن
cliff hanger
چنگک باریک کوهنوردی
d. situation
موقع یا موقعیت باریک
candlepin
میله باریک بولینگ
fillet
گچ بری باریک ساختن
cliff-hangers
چنگک باریک کوهنوردی
cliff-hanger
چنگک باریک کوهنوردی
slimsy
باریک اندام نحیف
compass saw
اره تیغه باریک
filleted
گچ بری باریک ساختن
to split hairs
باریک بین شدن
spire
ساقه باریک مارپیچ
slights
باریک اندام پست
bottleneck
راه خیلی باریک
stoloniferous
دارای ساقه باریک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com