Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English
Persian
pocket calculator
ماشین حساب جیبی
hand calculator
ماشین حساب جیبی
Search result with all words
solar calculator
ماشین حساب جیبی خورشیدی
Other Matches
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
calculator
ماشین حساب
calculators
ماشین حساب
calculating machine
ماشین حساب
calculator mode
مد ماشین حساب
comptometer
ماشین حساب
arithmometer
ماشین حساب
desktop
ماشین حساب
computers
ماشین حساب
computer
ماشین حساب
ibm computer
ماشین حساب ای بی ام
eniac
ماشین حساب الکترونی
electronic camputer
ماشین حساب الکترونیکی
computers
ماشین حساب کامپیوتر
hand calculator
ماشین حساب دستی
computer
ماشین حساب کامپیوتر
industrial electronic computer
ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
multiplier
وسیله افزایش ماشین حساب
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
programmable calculator
ماشین حساب قابل برنامه نویسی
sidekick
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
arithmatic unit
قسمت حافظه ماشین حساب دستگاه محاسب کامپیوتر
sidekicks
برنامه مشهور که یک ماشین حساب کامپیوتری صفحه یادداشت
Babbage
nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
LCD
کریستال مایع که در صورت اعمال ولتاژ سیاه میشود و در ساعتهای مچی به ماشین حساب و سایر صفحات دیجیتال به کار می رود
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
cost plus contracts
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To cook the books.
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings
تصفیه حساب صورت حساب
reckoning
تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
vest pocket
جیبی
pocket-sized
جیبی
pocket rule
خط کش جیبی
[ابزار]
folding meter stick
[American]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
خط کش جیبی
[ابزار]
folding ruler
خط کش جیبی
[ابزار]
folding yardstick
[metric]
خط کش جیبی
[ابزار]
pocket calculator
حسابگر جیبی
pocket pistol
طپانچه جیبی
pocket meter
سنجه جیبی
pockets
کوچک جیبی
pocket
کوچک جیبی
pocket computer
کامپیوتر جیبی
pocket calculators
حسابگر جیبی
pocketbook
کتاب جیبی
wallet
کیف جیبی
pocket watch
ساعت جیبی
wallets
کیف جیبی
tangency
حالت جیبی
pocket handkerchief
دستمال جیبی
pocket handkerchiefs
دستمال جیبی
pocketing
پارچه جیبی
pocket knife
چاقوی جیبی
pocketknife
چاقوی جیبی
pocketbooks
کتاب جیبی
pocket knives
چاقوی جیبی
jackknife
چاقوی بزرگ جیبی
billfold
کیف جیبی اسکناس
watching
ساعت جیبی و مچی
watches
ساعت جیبی و مچی
watch
ساعت جیبی و مچی
pocket edition
چاپ جیبی کتاب
watched
ساعت جیبی و مچی
billfolds
کیف جیبی اسکناس
penknife
چاقوی کوچک جیبی
penknives
چاقوی کوچک جیبی
folding rulers
خط کش های جیبی
[ابزار]
focusing glass
ذره بین جیبی
jack-knifing
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifes
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knifed
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knives
چاقوی بزرگ جیبی
jack-knife
چاقوی بزرگ جیبی
pocket rules
خط کش های جیبی
[ابزار]
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
pin money
پول جیبی شوهر به همسرش
billfolds
دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
billfold
دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
account
حساب صورت حساب
micro-
نوار صوتی با قالب کوچک که در وسایل جیبی به کار می رود
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a
اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
folding knife
کارد جیبی تاشو
[کارد سوئیسی]
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
score
حساب
tabs
حساب
tab
حساب
scored
حساب
accountant
ذی حساب
algorism
حساب
tally
حساب
tallying
حساب
scoreless
بی حساب
science of numbers
حساب
tallied
حساب
scores
حساب
accountants
ذی حساب
account
حساب
to keep score
حساب
arithmetic
حساب
dam design
حساب سد
reckonings
حساب
incomputable
بی حساب
in favour of
به حساب
reckoning
حساب
tallies
حساب
incalculable
بی حساب
to my a
به حساب من
computes
حساب کردن
make much of
حساب بردن از
to figure up
حساب کردن
counts
حساب کردن
account
حساب کردن
credit account
حساب اعتباری
account
حساب پس دادن
computed
حساب کردن
cyphers
حساب کردن
ciphers
حساب کردن
cipher
حساب کردن
unguarded
حساب نشده
stock account
حساب موجودی
vidimus
بازرسی حساب
undercharge
کم حساب کردن
counting
حساب کردن
tripos
امتحان حساب
counted
حساب کردن
to cast up
حساب کردن
to count up
حساب کردن
compute
حساب کردن
checking account
حساب جاری
loan account
حساب وام ها
count
حساب کردن
to bring to book
حساب پس گرفتن
scorers
حساب نگهدار
stability calculation
حساب پایداری
pridicate calculus
حساب مسندات
withdraws
برداشت از حساب
deposit accounts
حساب پس انداز
withdraw
برداشت از حساب
propositional calculus
حساب گزارهای
deposit accounts
حساب سپرده
deposit account
حساب پس انداز
deposit account
حساب سپرده
realization account
حساب تسویه
residuary account
حساب ترکه
return account
حساب بازگشت
sums
حساب کردن
profit and loss a
حساب سودوزیان
have it out with someone
<idiom>
تصفیه حساب
include
به حساب اوردن
checking out
تسویه حساب
includes
به حساب اوردن
numerate
حساب کردن
the bill
صورت حساب
miscalculate
بد حساب کردن
miscalculated
بد حساب کردن
miscalculates
بد حساب کردن
miscalculating
بد حساب کردن
miscast
حساب غلط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com