English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
willy ماشین حلاجی پشم و پنبه حلاجی یا پاک کردن
Other Matches
batting پنبه حلاجی شده
carding brush شانه حلاجی یا کیله جهت موازی کردن الیاف به روش دستی
carding حلاجی
fleece پشم حلاجی نشده
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
cotton gin ماشین پنبه پاک کن
comber ماشین پنبه زنی
gin ماشین پنبه پاک کنی
gins ماشین پنبه پاک کنی
drafting [کشش کلاف های پشم یا پنبه بوسیله دست یا ماشین که آن را بصورت نوارهای باریک و نهایتا نخ در آورد.]
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
asbestos پنبه نسوز پنبه کوهی
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
gins پنبه را پاک کردن
gin پنبه را پاک کردن
scutch پنبه زنی کردن پهن کردن
uncork چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorking چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
waxing cork چوب پنبه برای پولیش کردن اسکی
uncorks چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorked چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
swab پنبه برای پاک کردن زخم وگوش وغیره
swabs پنبه برای پاک کردن زخم وگوش وغیره
swob چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
steeve خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
operates تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operated تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operate تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
printed ماشین کردن
print ماشین کردن
type write ماشین کردن
prints ماشین کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
to type in quadruplicate چهارنسخه ماشین کردن
type write ماشین نویسی کردن
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
bulldozed روی ماشین بولدوزکار کردن
wind up <idiom> سفت کردن فنر ماشین
bulldozes روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozing روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldoze روی ماشین بولدوزکار کردن
blenders ماشین مخصوص مخلوط کردن
blender ماشین مخصوص مخلوط کردن
hit the road <idiom> ترک کردن (معمولابرای ماشین)
turn on وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
to cross-check the result with a calculator حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
collodion پنبه
carder پنبه زن
cottons پنبه
cotton yarn نخ پنبه
cotton پنبه
combines ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combining ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
combine ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
microphonics انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
oxide zine پنبه روی
cotton wool لایی پنبه
floers of zinc پنبه روی
earth flax پنبه کوهی
rock cork پنبه کوهی
card پنبه زنی
bullied پهلوان پنبه
miuntain flax سنگ پنبه
cards پنبه زنی
bravado پهلوان پنبه
bully پهلوان پنبه
bullies پهلوان پنبه
bullying پهلوان پنبه
miuntain flax پنبه کوهی
To cut ones head with cotton . <proverb> با پنبه سر بریدن .
lint ضایعات پنبه
asbestos پنبه نسوز
pyrocotton پنبه باروتی
cotton seed تخم پنبه
feeding cloth پنبه رسان
cotton plant درخت پنبه
cash crops پنبه وتنباکو
cotton seed پنبه دانه
Egyptian cotton پنبه مصری
cotton plantation پنبه کاری
cotton plantation پنبه زار
asbestos پنبه کوهی
floats چوب پنبه
floated چوب پنبه
float چوب پنبه
phellem چوب پنبه
floss پنبه ابریشمی
cottonseed پنبه دانه
cottonseed تخم پنبه
pyrocellulose پنبه باروتی
cotton waste ضایعات پنبه
cotton plant بوته پنبه
bobber چوب پنبه
asbestus سنگ پنبه
pods قوزه پنبه
stoppers چوب پنبه
paper tiger پهلوان پنبه
paper tigers پهلوان پنبه
stopper چوب پنبه
asbestus پنبه کوهی
asbeston پنبه نسوز
asbestus پنبه نسوز
boll [cotton gin] غوزه پنبه
pod قوزه پنبه
nitro cotton باروت پنبه
guncotton باروت پنبه
corks چوب پنبه
abiston پنبه کوهی
absorbent cotton پنبه هیدروفیل
cork چوب پنبه
abiston پنبه نسوز
cotton wool پنبه لایی
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
tedder ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
loggerhead نوعی افت پنبه
basic crops پنبه تنباکو و برنج
maco پنبه درجه یک مصری
cottonseed oil روغن پنبه دانه
cork oak درخت چوب پنبه کش
bung چوب پنبه بشکه
cork borer چوب پنبه سوراخ کن
corked چوب پنبه دار
stoppers باچوب پنبه بستن
cotton cake کنجاره پنبه دانه
bungs چوب پنبه بشکه
bunging چوب پنبه بشکه
bunged چوب پنبه بشکه
pourpoint لحاف پنبه دار
kapok چوب پنبه سبک
asbestos cement سیمان پنبه نسوز
asbestine مانند پنبه نسوز
cotton-waste آشغال و ضایعات پنبه
tampon پنبه یا کهنه قاعدگی
tampons پنبه یا کهنه قاعدگی
mountain cork یکجور پنبه کوهی
cotton-mills کارخانه ریسندگی پنبه ای
ginning پنبه پاک کنی
asbestos cement سیمان پنبه کوهی
stopper باچوب پنبه بستن
mallow پنیرک پنبه ایرانی
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
seed wool پنبه خام یاپاک نکرده
cotton grade درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
quilting پنبه دار پارچه لحافی
subereous از چوب پنبه گرفته شده
peasecod جلونیم تنه پنبه دار
asbestos mica عایق پنبه نسوز و میکا
angola yarn نوعی نخ مخلوط از پنبه و پشم
phellogen لایه چوب پنبه ساز
bundle بقچه کلاف پشم یا پنبه
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
carburizing گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com