Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
threshing machine
ماشین خرمن کوبی
Other Matches
threshing floor
زمین خرمن کوبی
threshed
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
thresh
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshes
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshing
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
binder
ماشین خرمن کوب
binders
ماشین خرمن کوب
thresher
ماشین خرمن کوب
combining
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combines
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combine
ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
roof boarding
سطح توفال کوبی شده یا تخته کوبی شده زیر پوشش بام
stack
خرمن
harvested
خرمن
harvests
خرمن
stacked
خرمن
stacks
خرمن
harvest
خرمن
shock
خرمن
shocks
خرمن
shocked
خرمن
thrasher
خرمن کوب
shocked
خرمن کردن
ingathering
خرمن برداری
ingether
خرمن برداشتن
kirn
اخر خرمن
coronas
خرمن خورشید
shock
خرمن کردن
harvest home
اخر خرمن
harvest man
خرمن جمع کن
harvest mouse
موش خرمن
harvestman
خرمن بردار
coronagraph
خرمن نگار
shocks
خرمن کردن
corona
خرمن خورشید
hand staff
دسته خرمن کوب
wheat stack
خرمن کومه گندم
Make hay while the sun shines.
<proverb>
تا آفتاب مى تابد خرمن کن.
hay mow
خرمن علف خشک
ingather
انباشتن خرمن برداشتن
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
harvested
هنگام درو وقت خرمن
harvest home
محل جمع اوری خرمن
rucks
توده خرمن انبار حبوبات
harvests
هنگام درو وقت خرمن
ruck
توده خرمن انبار حبوبات
flailing
شلاق زدن خرمن کوب
flail
شلاق زدن خرمن کوب
harvest
هنگام درو وقت خرمن
flailed
شلاق زدن خرمن کوب
flails
شلاق زدن خرمن کوب
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
inoculations
مایه کوبی
tatoo
خال کوبی
lath
توفال کوبی
inoculation of vaccine
ابله کوبی
variolation
ابله کوبی
thrashes
کوزل کوبی
juck work
میخ کوبی
picoid
دار کوبی
piling
شمع کوبی
studding
توفال کوبی
shingle
تخته کوبی
hammer-beam
خرپا کوبی
staking
میخچه کوبی
furring
تخته کوبی
hip
شیروانی کوبی
vaccination
ابله کوبی
wainscots
تخته کوبی
wainscot
تخته کوبی
thrashed
کوزل کوبی
boarding
تخته کوبی
lathing
توفال کوبی
flail mower
ماشینگندم کوبی
lining of the ceiling
لمبه کوبی
wainscoting
تخته کوبی
inoculation
مایه کوبی
tattoos
خال کوبی
tattoo
خال کوبی
lath work
تخته کوبی
tattooing
خال کوبی
lath work
توفال کوبی
panel work
تخته کوبی
thrash
کوزل کوبی
tattooed
خال کوبی
vaccine point
سوزن ابله کوبی
stomps
لگد کوبی کردن
stomped
لگد کوبی کردن
stamping mill
اسیاب سنگ کوبی
lathing
تخته کوبی تراشکاری
vaccination cards
دفترچه های مایه کوبی
stomp
لگد کوبی کردن
vaccination card
دفترچه مایه کوبی
dancing
پای کوبی رقص
stamp mill
اسیاب سنگ کوبی
lath
توفال کوبی کردن
stomping
لگد کوبی کردن
dwarf wainscoting
تخته کوبی کوتاه
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
nagasan concrete
بتن قابل میخ کوبی
tack hammer
چکش میخ کوبی کوچک
picketing of aligment
میخ کوبی مسیر کار
inoculated
مایه کوبی کردن اغشتن
to panel a wall
دیواری را تخته کوبی کردن
inoculating
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculates
مایه کوبی کردن اغشتن
inoculate
مایه کوبی کردن اغشتن
embossed sculpture
برجسته سازی با چکش کوبی
tat
[American E]
خال کوبی
[اصطلاح روزمره]
immunization
واکسن زدن مایه کوبی
tatt
خال کوبی
[اصطلاح روزمره]
colonial siding
[روکش کوبی با تخته عریض]
clap-board
[تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
to stake off
مساحتی را میخچه کوبی کردن
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
pasteurism
مایه کوبی پاستوری جلوگیری از ترش شدن شیر
inoculum
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
faxes
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed
مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill
ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
digital computer
ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
automated teller machine
ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
shingle
توفال چوبی یاسیمانی وغیره توفال کوبی کردن
partial pressure
[فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
Jacquard loom
ماشین بافندگی ژاکارد
[این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
machines
ماشین
plants
ماشین
machined
ماشین
motors
ماشین
plant
ماشین
freeze-up
ماشین
wheels
رل ماشین
mills
ماشین
motor-
ماشین
machanist
ماشین چی
mill
ماشین
engine
ماشین
motored
ماشین
motor
ماشین
mechanisms
ماشین
automatons
ماشین
gins
ماشین
pressman
ماشین چی
machine
ماشین
pressmen
ماشین چی
gin
ماشین
runner
ماشین چی
runners
ماشین چی
mechanism
ماشین
wheeling
رل ماشین
wheel
رل ماشین
apparatus
ماشین
automaton
ماشین
machine operator
اپراتور ماشین
chief engineer
مدیر ماشین
machine interupption
وقفه ماشین
comptometer
ماشین حساب
machine oriented
ماشین گرا
machine language
زبان ماشین
chess machine
ماشین شطرنج
machine learning
فراگیری ماشین
planing machine
ماشین کندگی
machine oil
روغن ماشین
machine operating
عملکرد ماشین
machine operator
کارگردان ماشین
machine operator
متصدی ماشین
arithmometer
ماشین حساب
machine intelligence
هوش ماشین
automobiles
ماشین خودرو
object machine
ماشین مقصود
automatic stub lathe
ماشین تراش
buffer
ماشین لرزنده
automatic machine
ماشین تراش
buldozer
ماشین اهنگری
bumper guard
سپر ماشین
open machine
ماشین باز
automobile
ماشین خودرو
power shovel
ماشین خاک کش
treadle
رکاب ماشین
treadles
رکاب ماشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com