Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
Other Matches
luff
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
hoists
بلند کردن وسایل سنگین
hoisted
بلند کردن وسایل سنگین
hoist
بلند کردن وسایل سنگین
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
blender
ماشین مخصوص مخلوط کردن
blenders
ماشین مخصوص مخلوط کردن
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
tedder
ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
hunting bow
کمان بلند و سنگین برای شکار
heavy goods
ماشین الات سنگین
heavy machinery
ماشین الات سنگین
operator of heavy machinery
اپراتور ماشین الات سنگین
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
silk hat
کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی
blower
ماشین مخصوص دمیدن
mantelletta
شنل بلند تا سر زانو مخصوص کاردینال کلیسای کاتولیک
patrol wagon
ماشین مخصوص حمل زندانیان
lubritorium
جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین
agitator car
ماشین گردان مخصوص حمل بتن
turntable ladder
نردبان چرخان
[مخصوص ماشین آتش نشانی]
aerial ladder
نردبان چرخان
[مخصوص ماشین آتش نشانی]
leader
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leaders
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
to compare oppsites
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
scrape together
<idiom>
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
see things
<idiom>
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
plater
صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
clogged
: سنگین کردن
weight
سنگین کردن
gravitating
سنگین کردن
loads
سنگین کردن
clogs
: سنگین کردن
clog
: سنگین کردن
incumber
سنگین کردن
encumbering
سنگین کردن
encumbered
سنگین کردن
emcumber
سنگین کردن
encumbers
سنگین کردن
gravitates
سنگین کردن
encumber
سنگین کردن
gravitate
سنگین کردن
load
سنگین کردن
gravitated
سنگین کردن
clackvalve
دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
touted
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
delibration
سبک سنگین کردن
larrup
سنگین حرکت کردن
trade-off
سبک و سنگین کردن
lugging
سنگین حرکت کردن
trade off
سبک و سنگین کردن
lugged
سنگین حرکت کردن
trade-offs
سبک و سنگین کردن
lug
سنگین حرکت کردن
lugs
سنگین حرکت کردن
stumping
قطع کردن سنگین افتادن
change down
به دنده سنگین حرکت کردن
stumps
قطع کردن سنگین افتادن
stump
قطع کردن سنگین افتادن
stumped
قطع کردن سنگین افتادن
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
low low
حرکت یواشترازمعمول برای عادت کردن به حمل بار سنگین
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
heightened
بلند کردن
elevate
بلند کردن
exalt
بلند کردن
exalting
بلند کردن
exalts
بلند کردن
heist
بلند کردن
erecting
بلند کردن
erected
بلند کردن
erect
بلند کردن
to kick up
با پا بلند کردن
heightens
بلند کردن
erects
بلند کردن
upraise
بلند کردن
walk off with
بلند کردن
heightening
بلند کردن
throw up
بلند کردن
elevating
بلند کردن
lifted
بلند کردن
hoisted
بلند کردن
hoists
بلند کردن
lift
بلند کردن
to throw up
بلند کردن
elevates
بلند کردن
hoist
بلند کردن
heaved
بلند کردن
lifts
بلند کردن
heists
بلند کردن
heave
بلند کردن
heighten
بلند کردن
lifting
بلند کردن
soar
بلند پروازی کردن
crane
وسیله بلند کردن
cranes
وسیله بلند کردن
craning
وسیله بلند کردن
chairlifts
سردست بلند کردن
chairlift
سردست بلند کردن
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
craned
وسیله بلند کردن
soared
بلند پروازی کردن
soars
بلند پروازی کردن
lift fire
بلند کردن اتش
hoist
وسیله بلند کردن
turn down
<idiom>
کم کردن صدای بلند
hoists
وسیله بلند کردن
steal
بلند کردن چیزی
hoisted
وسیله بلند کردن
steals
بلند کردن چیزی
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
inflammable substances
چیزهای اتشگیر
inanimate objects
چیزهای بیجان
bygone
چیزهای گذشته
post matter
چیزهای پستی
scatterings
چیزهای پراکنده
inflammables
چیزهای اتشگیر
the inevitable
چیزهای عادی
the sublime
چیزهای بلندوعالی
oddment
چیزهای متفرقه
trivia
چیزهای بی اهمیت
gaudery
چیزهای کم بها
valuables
چیزهای بهادار
munching
چیزهای جویدنی
munches
چیزهای جویدنی
munched
چیزهای جویدنی
incidentals
چیزهای کوچک
cates
چیزهای لذیذ
by gone
چیزهای گذشته
munch
چیزهای جویدنی
harangues
باصدای بلند نطق کردن
harangue
باصدای بلند نطق کردن
shoplifting
بلند کردن جنس از مغازه
harangued
باصدای بلند نطق کردن
haranguing
باصدای بلند نطق کردن
pedestal
بلند کردن ترفیع دادن
to make a dust
گردو خاک بلند کردن
bank
کپه کردن بلند شدن
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
to put forth
بلند کردن نمایش دادن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
banks
کپه کردن بلند شدن
vociferate
با صدای بلند ادا کردن
pedestals
بلند کردن ترفیع دادن
among other things
میان چیزهای دیگر
microtomy
بریدن چیزهای ریز
Well what do you know!Well i never!
بحق چیزهای نشنیده !
among others
میان چیزهای دیگر
available amount
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
appurtenence
اسباب چیزهای وابسته
inter alia
میان چیزهای دیگر
coconscious
ادراک چیزهای یکسان
paleology
دانش چیزهای کهنه
coconsciousness
ادراک چیزهای یکسان
impedimenta
چیزهای دست و پا گیر
impediments
چیزهای دست و پاگیر
impediment
چیزهای دست و پاگیر
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
operated
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operates
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operate
تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
bolt
پیچ مخصوص قفل کردن در
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
lifted
بلند کردن شریک رقص اززمین
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
lifting
بلند کردن شریک رقص اززمین
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
bite off more than one can chew
<idiom>
با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
lifts
بلند کردن شریک رقص اززمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com