English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
tedder ماشین مخصوص پخش وخشک کردن علف درو شده
Other Matches
blender ماشین مخصوص مخلوط کردن
blenders ماشین مخصوص مخلوط کردن
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
forklift ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
to rub dry مالیدن وخشک کردن
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
blower ماشین مخصوص دمیدن
patrol wagon ماشین مخصوص حمل زندانیان
lubritorium جایگاه مخصوص روغن کاری ماشین
agitator car ماشین گردان مخصوص حمل بتن
turntable ladder نردبان چرخان [مخصوص ماشین آتش نشانی]
aerial ladder نردبان چرخان [مخصوص ماشین آتش نشانی]
dry continental - arid نواحیگرم وخشک
to go off the boil جوشیدن وخشک افتادن
plater صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
haberdine نمک زده وخشک شده
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
prim نوار ابیض رسمی وخشک
crape fish ماهی روغن نمک زده وخشک
prim رسمی وخشک بودن خود را گرفتن
karroo قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
karoo قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
flitch دنده خوک نمک زده وخشک کرده
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
operate تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
operates تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
operated تکار کردن یا باعث کار کردن ماشین شدن
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
bolt پیچ مخصوص قفل کردن در
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
spitton فرف مخصوص تف کردن
print ماشین کردن
printed ماشین کردن
prints ماشین کردن
type write ماشین کردن
drying furnace کوره مخصوص خشک کردن
drying chamber اطاق مخصوص خشک کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
to type in quadruplicate چهارنسخه ماشین کردن
type write ماشین نویسی کردن
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
rougher دستگاه مخصوص ناصاف کردن اشیا
file brush برس مخصوص پاک کردن سوهان
antimateriel agent عامل مخصوص فاسد کردن اماد
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
hit the road <idiom> ترک کردن (معمولابرای ماشین)
bulldozing روی ماشین بولدوزکار کردن
wind up <idiom> سفت کردن فنر ماشین
bulldozed روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldoze روی ماشین بولدوزکار کردن
bulldozes روی ماشین بولدوزکار کردن
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
space heater بخاری مخصوص گرم کردن فضای ازاد
hackamore مهاریاپوزه بند مخصوص رام کردن اسب
jackhammer مته دستی مخصوص سوراخ کردن سنگ
turn on وصل کردن منبع تغذیه یک ماشین
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to cross-check the result with a calculator حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
crop end saw اره مخصوص قطع کردن بخشهای اضافی شمش
ricer رنده مخصوص رشته کردن سیب زمینی وخمیر
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
reefknot گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
tuning pipe نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lattices خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
kentledge چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
lattice خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
combine ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combining ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
combines ترکیب کردن ماشین درو وخرمن کوبی کمباین
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
microphonics انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
lotions محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
lotion محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
devices کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
device کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
carburizing گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
monitor برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitors برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
ager نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
course light روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
scooter روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
scooters روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
pigenhole کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
surfboard تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
surfboards تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
spatulas مرهم کش کاردک مخصوص پهن کردن و مالیدن مرهم روی پارچه و زخم و غیره
spatula مرهم کش کاردک مخصوص پهن کردن و مالیدن مرهم روی پارچه و زخم و غیره
go devil لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
operational آنچه کار میکند یا مربوطه به نحوه کار کردن ماشین است
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
preparations تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparation تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
willy ماشین حلاجی پشم و پنبه حلاجی یا پاک کردن
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
machined تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
aerospace projection operations عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
hackle شانه مخصوص شانه کردن لیفهای کتان وابریشم کتان زن
leaders بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
specifics مخصوص
extra special مخصوص
particulars مخصوص
vest pocket مخصوص
specific مخصوص
especial مخصوص
franchises حق مخصوص
favourite مخصوص
special مخصوص
franchise حق مخصوص
favorites مخصوص
favourites مخصوص
francs حق مخصوص
franc حق مخصوص
particular مخصوص
marque علامت مخصوص
marque مدل مخصوص
specific gravities وزن مخصوص
terminologies اصطلاح مخصوص
special مخصوص خاص
specific gravities ورن مخصوص
specific gravity وزن مخصوص
specific gravity ورن مخصوص
idiosyncrasy حال مخصوص
low resistivity مقاومت مخصوص کم
idiosyncrasies حال مخصوص
densities جرم مخصوص
specific مخصوص معین
bluck density وزن مخصوص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com