Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English
Persian
hyperphyscal
مافوق طبیعت
Other Matches
lusus natarae
بازی طبیعت خوش مزگی طبیعت
lusus naturae
بازی طبیعت خوشمزگی طبیعت
supersonic
هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
transcendent
مافوق
superior
مافوق
superiors
مافوق
superordinate
مافوق
superordinates
مافوق
upmost
مافوق
trancscendent
مافوق
trans-
مافوق
dominant
مقتدر مافوق
superhuman
مافوق انسانی
hypersonic
مافوق فراصوت
hypermedia
مافوق رسانه
hypertext
مافوق متن
past
بعد از مافوق
overlord
سرور مافوق
overlords
سرور مافوق
superior
مافوق بالارتبه
mandating
دستور مافوق
supersonic
مافوق صوت
superiors
مافوق بالارتبه
ultrasonics
مافوق صوت
preternatural
مافوق طبیعی
supranational
مافوق ملیت
supersensory
مافوق احساس
superior order
دستور مافوق
superior order
امر مافوق
hereinabove
مافوق این
superconducter
مافوق هادی
mandated
دستور مافوق
mandates
دستور مافوق
mandate
دستور مافوق
superman
موجود مافوق انسان
supramundane
مافوق این جهان
supersonic
سرعت مافوق صوت
hypersonic
سرعت مافوق صوت
supersonic nozzle
نازل مافوق صوت
supersonic propeller
ملخ مافوق صوت
supermen
موجود مافوق انسان
supranational
مافوق محدودیتهای ملی
superconducting computers
کامپیوترهای مافوق هادی
above
مافوق واقع دربالا
suoersonic compressor
کمپرسور مافوق صوت
supersonic
علم مافوق صوت
ultra
خیلی متعصب مافوق
metagnostic
مافوق علم بشر
beyond one's expectation
مافوق انتظار کسی
supersonic turbine
توربین مافوق صوت
physios
طبیعت
Mother Nature
طبیعت
consubstantial
هم طبیعت
physio
طبیعت
nature
طبیعت
natures
طبیعت
qualities
طبیعت
quality
طبیعت
inclination
طبیعت
temperaments
طبیعت
temperament
طبیعت
supersonic tunnel
تونل باد مافوق صوت
naturalists
طبیعت گرا
naturalists
طبیعت شناس
navigated
طبیعت ذات
lusus naturae
غرابت طبیعت
lusus natarae
غرابت طبیعت
landscape architecture
معماری طبیعت
hyperphysical
فوق طبیعت
still life
طبیعت بیجان
metaphsical
طبیعت حکمتی
natural endowments
بخششهای طبیعت
Mother Nature
طبیعت مهربان
human nature
طبیعت انسان
naturalism
طبیعت گرایی
naturalism
طبیعت پردازی
tao
مسیر طبیعت
nature
طبیعت سرشت
natures
طبیعت سرشت
naturalist
طبیعت گرا
naturalist
طبیعت شناس
hydraulic cycle
گردش اب در طبیعت
hu man nature
طبیعت انسانی
earthiness
طبیعت خاکی
cycle of water
گردش اب در طبیعت
navigating
طبیعت ذات
against nature
مخالف طبیعت
navigates
طبیعت ذات
contrary to nature
بر خلاف طبیعت
navigate
طبیعت ذات
animality
طبیعت حیوانی
second nature
طبیعت ثانوی
gift of nature
هدیه طبیعت
gift of nature
نعمت طبیعت
freaks of nature
غرائب طبیعت
naturalistic
مبنی بر طبیعت بازی
metaphsics
دانش ماورای طبیعت
i a the beauties of nature
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
unnaturally
بر خلاف اصول طبیعت
unnatural
بر خلاف اصول طبیعت
hyperphysical
خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
humanist
مطالعه کننده طبیعت یا امورانسانی
all nature looked green
طبیعت سراسر سبز بود
they are cured by nature
طبیعت انها را درمان میکند
metaphisical
مربوط به علم ماوراء طبیعت
natural phenomena
حوادث طبیعی تجلیات طبیعت
four forces of nature
چهار نیروی بنیادی طبیعت
natural selection
فلسفه انتخاب اصلح در طبیعت
fantasticality
طبیعت خیالی یاوسواسی بوالهوسی
anthropogenic
مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
naturalism
فلسفه یا مذهب طبیعی اصالت طبیعت
nature
[of things]
سرشت
[ماهیت]
[خوی]
[ذات]
[طبیعت]
Pre-Raphaelite
مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
Pre-Raphaelites
مکتب بازنمایی طبیعت آنطور که هست
anthroposophy
علم شناسایی طبیعت و ماهیت انسانی
denature
طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
it occurs in nature as a gas
در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
herbescent
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
sonic booms
صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
it is past cure
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
sonic boom
صدای برخورد هوا با جلوهواپیمای دارای سرعت مافوق صوت
earthliness
دنیوی بودن مادیت طبیعت زمینی یاخاکی
conical flow
تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
metaphysically
از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
natural philosopher
فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
rarefaction
جریان مافوق صوت درمجرای همگرا که در ان فشارکاهش یافته و سرعت شدیداافزایش یابد
catastrophism
اعتقاد باینکه پوسته زمین دستخوش انقلابهای ناگهانی طبیعت شده
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
physiocrat
کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
desert
[طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده]
physiocrats
اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
bow wave
موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
super
: پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
ultra
:پیشوندیست بمعنی " ماورا" وماورا فضا" و ماورا حدودوثغور" و برتراز" و"مافوق "و "فرا"
critical mach number
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
feminality
طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
transonic
سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
paradise rug
طرح درختی باغ و گل
[در این طرح انواع درخت، گل و پرنده زمینه طرح را در بر می گیرند و نمادی از طبیعت بوجود می آورند که گاه به آن طرح بهشتی می گویند.]
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
pictorial rug
قالیچه های تصویری
[قالیچه های پرتره]
[در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com