English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
scumble مالش مختصر
Other Matches
precise مختصر کردن مختصر
scrubs مالش
friction مالش
scrub مالش
scrubbed مالش
scrubbing مالش
gnawing مالش
frictions مالش
frottage مالش
coefficient of friction ضریب مالش
attrition مالش خراش
magnetic friction مالش مغناطیسی
chafes مالش دادن
angle of friction زاویه مالش
chafe مالش دادن
friction مالش اختلاف
chafing مالش دادن
frictions مالش اختلاف
to rub sore از مالش زیادزخم کردن
rubdown مالش سریع بدن
internal friction مالش درونی سایش داخلی
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
liniments مرهم رقیق روغن مالش
liniment مرهم رقیق روغن مالش
tribometer مالش سنج سایش ازما
osteopathy درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل
paint roller mill دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
whet عمل تیز کردن بوسیله مالش
hydro-electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
hydro electric وابسته به پیدایش الکتریسیته بوسیله مالش اب یا بخار
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
wiping خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipe خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
gnomical مختصر
fleeting <adj.> مختصر
epitome مختصر
short <adj.> مختصر
brief مختصر
tersest مختصر
grammalogue مختصر
little مختصر
succinct <adj.> مختصر
febricula تب مختصر
abridged مختصر
briefer مختصر
curt <adj.> مختصر
succinct مختصر
concise <adj.> مختصر
briefed مختصر
compend مختصر
sums مختصر
sum مختصر
partial مختصر
summaries مختصر
terse مختصر
viz مختصر
shorter مختصر
shortest مختصر
short term مختصر
laconic مختصر گو
laconically مختصر گو
terser مختصر
abstracted مختصر
short مختصر
concise مختصر
synoptic مختصر
summary مختصر
tis مختصر ti is
briefest مختصر
incomprehensive مختصر
abbreviated مختصر
summary خلاصه مختصر
summaries خلاصه مختصر
my initials are s.h امضای مختصر من
synopses اجمال مختصر
shorthand مختصر نویسی
synopsis اجمال مختصر
brachygraphy مختصر نویسی
briefly speaking مختصر کنیم
telegraphic تلگرافی مختصر
nodding acquaintance آشنایی مختصر
petit mal صرع مختصر
potluck غذای مختصر
shortener مختصر کننده
simplifier مختصر کننده
velitation جنگ مختصر
tiffin ناهار مختصر
short and sweet <idiom> مختصر ومفید
let us be brief مختصر کنیم
lacanic مختصر و مفید
apercu خلاصه مختصر
cheep اشاره مختصر
comedietta کمدی مختصر
compendium مختصر کوتاهی
paraph امضای مختصر
grind out پیشروی مختصر
handlist فهرست مختصر
inking اطلاع مختصر
curtailing مختصر نمودن
pithy مختصر ومفید
concisely بطور مختصر
briefest کوتاه مختصر
briefer کوتاه مختصر
briefed کوتاه مختصر
brief کوتاه مختصر
flashes روشنایی مختصر
click صدای مختصر
tot یادداشت مختصر
abridge مختصر کردن
tots یادداشت مختصر
tendency علاقه مختصر
tendencies علاقه مختصر
snacks خوراک مختصر
curtail مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
snack خوراک مختصر
clicked صدای مختصر
clicks صدای مختصر
flashed روشنایی مختصر
contracted مختصر محدود
flash روشنایی مختصر
squabbling نزا مختصر
squabbles نزا مختصر
squabbled نزا مختصر
squabble نزا مختصر
curtails مختصر نمودن
spot زمان مختصر لحظه
spots زمان مختصر لحظه
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
simplification تسهیل مختصر سازی
compendious موجز مختصر ومفید
simplifications تسهیل مختصر سازی
in a nutshell بطور خیلی مختصر
bywords اشاره یانگاه مختصر
byword اشاره یانگاه مختصر
pittance کمک هزینه مختصر
look in دیدن کردن مختصر
metastable دارای ثبات مختصر
abbreviate مختصر یا مفید کردن
shortens مختصر کردن کاستن
prospectuses شرح حال مختصر
prospectus شرح حال مختصر
abbreviates مختصر یا مفید کردن
feather فشار مختصر به گاز
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
shortened مختصر کردن کاستن
shorten مختصر کردن کاستن
abbreviating مختصر یا مفید کردن
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
blockhouse بنای استحکامی مختصر
pulls برتری جزئی و مختصر
abriviated addressing ادرس مختصر شده
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
pull برتری جزئی و مختصر
to d. into a book نگاه مختصر بکتابی کردن
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
simplification ساده گردانی مختصر سازی
smacks چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
smacked چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
simplifcation ساده گردانی مختصر سازی
smack چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifications ساده گردانی مختصر سازی
billets ورقه جیره یادداشت مختصر
billeting ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted ورقه جیره یادداشت مختصر
billet ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outline مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlined مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlining مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlines مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
That is it in a nutshell. موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonettes رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
mnemonic حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shortening reaction واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
simplifies مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying اسان تر کردن مختصر کردن
simplify مختصر کردن اسانتر کردن
tints رنگ مختصر سایهء رنگ
stenography مختصر نویسی کوتاه نویسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com