Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
undistributed profits tax
مالیات بر سود تقسیم نشده
Other Matches
undistributed earnings
منافع تقسیم نشده
undivided profit
سود تقسیم نشده
undistributed profits
سود تقسیم نشده
retained profit
سود تقسیم نشده
unmodulated
که تقسیم نشده است
undistributed corporate profit
سود تقسیم نشده شرکتها
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
retained earnings
درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax
مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
excise tax
مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
excise
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
assessment
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessments
ممیزی مالیات وضع مالیات
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
nonneutralities of income taxation
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
levying
اخذ مالیات مالیات
levies
اخذ مالیات مالیات
levy
اخذ مالیات مالیات
levied
مالیات بندی مالیات
levy
مالیات بندی مالیات
levied
اخذ مالیات مالیات
levies
مالیات بندی مالیات
taxation
مالیات بندی مالیات
levying
مالیات بندی مالیات
incomplete
انجام نشده پر نشده
regressive income tax
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
sharing
تقسیم
branch
تقسیم
divisions
تقسیم
branches
تقسیم
repartition
تقسیم
dispensations
تقسیم
apportionment
تقسیم
division
تقسیم
graduator
خط تقسیم کن
admeasurement
تقسیم
admensuration
تقسیم
dispensation
تقسیم
cleavages
تقسیم
dealing
تقسیم
distribution
تقسیم
distributions
تقسیم
allocate
تقسیم
allocates
تقسیم
allocating
تقسیم
cleavage
تقسیم
allotment
تقسیم
allotments
تقسیم
separates
تقسیم کردن
division check
ازمایش تقسیم
separated
تقسیم کردن
separate
تقسیم کردن
division line
خط تقسیم شده
division of labor
تقسیم کار
distributing box
جعبه تقسیم
graduate
بدرجات تقسیم
divide exception
خطای تقسیم
division of labour
تقسیم کار
distribution box
جعبه تقسیم
distribution coefficient
ضریب تقسیم
distribution of forces
تقسیم نیروها
distribution of the estate
تقسیم ترکه
distribution pannel
تابلوی تقسیم
splice box
جعبه تقسیم
dividable
قابل تقسیم
divisibility
قابلیت تقسیم
divide exception
استثناء تقسیم
divisions of labour
تقسیم کار
autotomy
تقسیم خودبخود
compart
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
zeradivide
تقسیم بر صفر
frequency division
تقسیم فرکانس
allotments
پخش تقسیم
busbar
جعبه تقسیم
water point
نقطه تقسیم اب
parting
تقسیم تجزیه
allotment
پخش تقسیم
frequency domulipliction
تقسیم فرکانس
frequency alloment
تقسیم فرکانس
delay allowance
زمان تقسیم
frequency distribution
تقسیم فرکانس
partings
تقسیم تجزیه
divisible
قابل تقسیم
demultiplexer
تقسیم کننده
indistributable
تقسیم نشدنی
divisional
مربوط به تقسیم
junction boxes
جعبه تقسیم
junction box
جعبه تقسیم
clastic
تقسیم شونده
fire distribution
تقسیم اتش
battery bus
جعبه تقسیم
hyphenation
تقسیم کلمه
distributes
تقسیم کردن
partition function
تابع تقسیم
distribute
تقسیم کردن
shares
تقسیم کردن
share
تقسیم کردن
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
sortition
تقسیم با قرعه
intersect
تقسیم کردن
intersected
تقسیم کردن
distributing
تقسیم کردن
o o line
خط تقسیم دیدبانی
division
تقسیم
[ریاضی]
division sign
نماد تقسیم
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
quartile
تقسیم شده به 4/3و 4/1
short division
تقسیم باختصار
administered
تقسیم کردن
administer
تقسیم کردن
dichotomy
تقسیم به دو بخش
dichotomies
تقسیم به دو بخش
dividing
تقسیم بندی
fifty-fifty
تقسیم بالمناصفه
denominators
تقسیم کننده
denominator
تقسیم کننده
fifty fifty
تقسیم بالمناصفه
administering
تقسیم کردن
scissor
قطع تقسیم
intersects
تقسیم کردن
sharing the market
تقسیم بازار
graduating
بدرجات تقسیم
compartment
تقسیم کردن
graduates
بدرجات تقسیم
compartments
تقسیم کردن
severability
قابلیت تقسیم
subdivision
تقسیم مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
administers
تقسیم کردن
regionalism
تقسیم کشوربنواحی
divided
تقسیم شده
market segmentation
تقسیم بازار
meiosis
تقسیم کاهشی
load distribution
تقسیم بار
division
عمل تقسیم
line graduation
تقسیم بندی خط
divisions
عمل تقسیم
divider
پرگار تقسیم
aminister
تقسیم کردن
divisive
تقسیم کننده
divides
تقسیم کردن
divider
تقسیم کننده
shared
تقسیم کردن
divide
تقسیم کردن
meiosis
تقسیم سلولی
taxes
مالیات
impost
مالیات
sess
مالیات
Scot
مالیات
tithing
مالیات ده یک
taxed
مالیات
tax
مالیات
gabelle
مالیات
gabel
مالیات
taxation
مالیات
cess
مالیات
autotomize
تقسیم خودبخود کردن
cross loading
تقسیم بارهای هواپیما
cleave
پیوستن تقسیم شدن
balkanization
تقسیم بقطعات ریز
amitosis
تقسیم مستقیم یاخته
indivisible
غیر قابل تقسیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com