Dictiornary-Farsi | مالیات حق عبور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
highway user tax	مالیات حق عبور


Other Matches

ability to pay principle of taxation	اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation	تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax	مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes	صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
excise	مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax	مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
wading crossing	عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
assessments	ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment	ممیزی مالیات وضع مالیات
energy transition	عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
tax evasion	عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation	خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
levied	اخذ مالیات مالیات
taxation	مالیات بندی مالیات
levying	اخذ مالیات مالیات
levying	مالیات بندی مالیات
levy	اخذ مالیات مالیات
levy	مالیات بندی مالیات
levies	اخذ مالیات مالیات
levied	مالیات بندی مالیات
levies	مالیات بندی مالیات
regressive income tax	مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
traffic post	پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
producers burden of tax	بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
passage of lines	عبور از خط
cross-Channel	عبور
transmission	عبور
toll	حق عبور
tolling	حق عبور
rights of way	حق عبور
transit	عبور
road haulage	حق عبور
right of way	حق عبور
tolls	حق عبور
right of passage	حق عبور
transmittance	عبور
passages	عبور
transmittancy	عبور
passages	حق عبور
crossing	عبور
transmittal	عبور
transmissions	عبور
alpha canis majoris	عبور
fording	عبور از اب
passage	حق عبور
passage	عبور
transit	عبور کردن
passageways	محل عبور
transit time	مدت عبور
transit error	خطای عبور
passageway	محل عبور
password	اسم عبور
passed	کلمه عبور
transit	راه عبور
passwords	اسم عبور
transit bill	پروانه عبور
pass	اجازه عبور
passes	اجازه عبور
passes	کلمه عبور
passed	گذر عبور
passes	گذر عبور
passes	عبور کردن
transit bill	اجازه عبور
transduction	انقال عبور
trafficability	قابلیت عبور
pass	عبور کردن
pass	گذر عبور
tolls	عوارض عبور
pass	کلمه عبور
tolling	عوارض عبور
traject	عبور گذرگاه
toll	عوارض عبور
passed	اجازه عبور
band pass	نوار عبور
fleets	عبور سریع
fleet	عبور سریع
faring	هزینه عبور
fares	هزینه عبور
fared	هزینه عبور
fare	هزینه عبور
fordability	قابلیت عبور
fordable	قابل عبور
fordless	غیرقابل عبور
girdle traverse	عبور کمربندی
current passage	عبور جریان
traverse	عبور کردن
conge	اجازه عبور
counter sign	اسم عبور
crossing area	منطقه عبور
crossing the line	عبور از استوا
crossing the line	عبور از خط استوا
deep fording	عبور از اب عمیق
electron transition	عبور الکترون
traversing	عبور کردن
traverses	عبور کردن
traversed	عبور کردن
crossest	عبور کردن
crosses	عبور کردن
crosser	عبور کردن
shallow fording	عبور از اب کم عمق
thoroughfares	راه عبور
thoroughfare	راه عبور
passable	قابل عبور
tessera	کلمه عبور
through traffic	عبور یکسره
communication	عبور اطلاعات
passed	عبور کردن
fords	محل عبور
forded	محل عبور
laissez passer	پروانه عبور
practicableness	قابلیت عبور
cross	عبور کردن
light passing	عبور نور
cruising	عبور کردن
cruises	عبور کردن
cruised	عبور کردن
cruise	عبور کردن
oil passage	عبور روغن
overfly	عبور کردن
passavani	سند عبور
penstock	مجرای عبور اب
ford	محل عبور
trafficking	عبور و مرور
passage	راه عبور
traffics	عبور و مرور
trafficked	عبور و مرور
passages	راه عبور
passages	اجازه عبور
passage	عبور سفر
passage	اجازه عبور
passages	عبور سفر
traffic	عبور و مرور
transoceanic	عبور از اقیانوس
wading crossing	عبور از پایاب
transmission factor	ضریب عبور
transmission grating	شبکه عبور
safe conduct	رخصت عبور
transmittance	مقدار عبور
safe conducts	رخصت عبور
traversable	قابل عبور
transit traffic	عبور ترانزیتی
transit time	زمان عبور
safe-conducts	رخصت عبور
tithing	مالیات ده یک
taxation	مالیات
gabel	مالیات
taxes	مالیات
Scot	مالیات
gabelle	مالیات
impost	مالیات
taxed	مالیات
cess	مالیات
tax	مالیات
sess	مالیات
traversed	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
sally port	دروازه عبور از قلعه
traverses	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
indirect transition	عبور یا انتقال غیرمستقیم
innocent passage	عبور بدون ضرر
ship influence	تاثیر عبور کشتی
traversing	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
eligible traffic	عبور و مرور مجاز
road time	زمان عبور از جاده
passtime	زمان عبور ستون
overflights	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
pracitcable	عبور کردنی گذشتنی
practicably	بطور قابل عبور
ferryboat	قایق عبور از رودخانه
ferryboats	قایق عبور از رودخانه
electron transit time	زمان عبور الکترون
gas port	محفظه عبور گاز
gas port	لوله عبور گاز
light transition loss	تلف عبور نور
hasty crossing	عبور تعجیلی از رودخانه
impassable	غیر قابل عبور
cuts	عبور کردن گذاشتن
deep fording	عبور از عمق زیاد اب
forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
traffic density	تکاشف عبور و مرور
cut	عبور کردن گذاشتن
overflight	عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
traverse	تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traffic lane	مسیر عبور و مرور
traffic density	تراکم عبور و مرور
airfield traffic	عبور و مرور فرودگاه
go	گذشتن عبور کردن
traffic court	دادگاه عبور و مرور
traffic control	کنترل عبور و مرور
slotting	مجرای عبور روغن
slots	مجرای عبور روغن
access structures	ساختمانهای عبور و مرور
I am just passing through.	از اینجا عبور میکنم.
slot	مجرای عبور روغن
bridgeable	قابل عبور یا پل زدن
traffic intensity	شدت عبور و مرور
transduction	عبور از ماوراء چیزی
traffic flow	کشش عبور ومرور
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
traffic density	شدت عبور و مرور
blocked [with objects] <adj.> <past-p.>	غیر قابل عبور