Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (8 milliseconds)
English
Persian
forethought
مال اندیشی احتیاط
Other Matches
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
self reflection
درون اندیشی
forethought
دور اندیشی
obscurantism
تاریک اندیشی
idealism
خیال اندیشی
dogmatism
جزمی اندیشی
right-minded
درست اندیشی
right minded
درست اندیشی
right mindedness
درست اندیشی
provincialism
محلی اندیشی
far sightedness
مال اندیشی
foresight
دور اندیشی
policy
مصلحت اندیشی
hyperpragia
زیاده اندیشی
ideation
خیال اندیشی
magical thinking
جادویی اندیشی
long sightedness
دور اندیشی
telepathy
دوهم اندیشی
foresight
مال اندیشی
policies
مصلحت اندیشی
wishful thinking
خواسته اندیشی
providently
از روی مال اندیشی
improvidently
بدون مال اندیشی
foreseeingly
از روی مال اندیشی
to take long views
دور اندیشی کردن
perspectives
مال اندیشی تجسم شی
perspective
مال اندیشی تجسم شی
prognoses
پیش بینی مال اندیشی
visionless
فاقد حس بینش ومال اندیشی
prognosis
پیش بینی مال اندیشی
afterthought
چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
afterthoughts
فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
prudence
احتیاط
nicety
احتیاط
discreet
<adj.>
با احتیاط
rashes
بی احتیاط
retenv
احتیاط
rash
بی احتیاط
cautions
احتیاط
niceties
احتیاط
yoghurts
احتیاط
incircumspect
بی احتیاط
circumspective
با احتیاط
reserves
احتیاط
discretional
<adj.>
با احتیاط
reserve
احتیاط
imprudent
بی احتیاط
guardless
بی احتیاط
for fealty of
با احتیاط
incosiderate
بی احتیاط
cautel
احتیاط
canniness
احتیاط
reservations
احتیاط
yoghourts
احتیاط
yoghurt
احتیاط
yogurts
احتیاط
ciecumspect
با احتیاط
reservation
احتیاط
reserving
احتیاط
discrete
<adj.>
با احتیاط
forgetter
بی احتیاط
cautioning
احتیاط
discretion
احتیاط
prudent
[discreet]
<adj.>
با احتیاط
injudicious
بی احتیاط
incautious
بی احتیاط
indiscreet
بی احتیاط
improvident
بی احتیاط
careful
با احتیاط
precaution
احتیاط
circumspection
احتیاط
precautious
با احتیاط
well-advised
با احتیاط
closeness
احتیاط
caution
احتیاط
prudish
با احتیاط
vigilance
احتیاط
cautioned
احتیاط
precautions
احتیاط
in case
برای احتیاط
prudential
از روی احتیاط
hands down
بدون احتیاط
general reserve
احتیاط عمومی
reservedness
احتیاط کاری
reserve officer
افسر احتیاط
to take in a reef
احتیاط کردن
wariness
احتیاط کار
tactical reserve
احتیاط تاکتیکی
prudentially
از روی احتیاط
with reserve
بقید احتیاط
operational reserve
احتیاط عملیاتی
mobile reserve
احتیاط متحرک
measure of prevention
احتیاط کاری
reserve echelon
رده احتیاط
reserve force
نیروی احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
for the sake of precaution
برای احتیاط
reserve
احتیاط یدکی
battle reserve
احتیاط جنگی
chary
با احتیاط ودقیق
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
prudently
از روی احتیاط
warily
احتیاط کار
cautiously
از روی احتیاط
reservedly
از روی احتیاط
prudent
از روی احتیاط
ca'canny
با احتیاط جلورفتن
unresponsive
بدون احتیاط
cannily
از روی احتیاط
cautelous
احتیاط کار
reserving
احتیاط یدکی
discreetnss
احتیاط کاری
fabian
احتیاط کار
circumspectly
ازروی احتیاط
floating reserve
احتیاط سیال
charily
از روی احتیاط
cautiousness
احتیاط کاری
reserves
احتیاط یدکی
discreetness
احتیاط کاری
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
precautions
حزم احتیاط کردن
wariness
از روی احتیاط محتاطانه
precaution
حزم احتیاط کردن
Caution demands that . . .
شرط احتیاط آنست که …
Be careful !
احتیاط کن ( مواظب باش )!
bold
خشن وبی احتیاط
bolder
خشن وبی احتیاط
boldest
خشن وبی احتیاط
Mind what you're doing!
[Be careful!]
احتیاط کن
[مواظب باش ]
!
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
warily
از روی احتیاط محتاطانه
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
to keep guard
بودن احتیاط کردن
to be on guard
بودن احتیاط کردن
over caution
احتیاط بیش اندازه
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
He drives recklessly.
بی احتیاط رانندگی می کند
tactical reserve
نیروهای احتیاط تاکتیکی
mincingly
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
floating reserve
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
base reserves
ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
guarding
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guard
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
stalking
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
stalked
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalks
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
reserved list
صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
stalk
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
precautions
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
guards
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
precaution
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
mobilization
به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
yellow arc
محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
reservoir
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
reservoirs
سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com