Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (9 milliseconds)
English
Persian
appointed
مامور
missionaries
مامور
missionary
مامور
functionaries
مامور
functionary
مامور
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
agent
مامور
agents
مامور
officer
مامور
officers
مامور
official
مامور
commissioner
مامور
commissioners
مامور
bedel
مامور
bedell
مامور
functionery
مامور
pursuivant
مامور
Other Matches
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
ranksman
مامور صف
executors
مامور اجرا
communicant
مامور ابلاغ
High Commissioner
مامور عالیرتبه
send on duty
مامور کردن
purchasing officer
مامور خرید
emissaries
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
executor
مامور اجرا
communicants
مامور ابلاغ
High Commissioners
مامور عالیرتبه
bureaucrat
مامور اداری
bureaucrats
مامور اداری
revenuer
مامور مالیاتی
emissary
مامور سری
emissary
مامور مخفی
diplomatic agent
مامور سیاسی
scout
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
scouts
مامور اکتشاف
customs officer
مامور گمرک
customs appraisor
مامور گمرک
custom assersor
مامور گمرک
counterspy
مامور ضد جاسوسی
consular officer
مامور کنسولی
assignee
نماینده مامور
attackman
مامور حمله
paymasters
مامور پرداخت
diplomatic officer
مامور سیاسی
inquisitors
مامور تحقیق
pointsman
مامور راهنمائی
officer
مامور متصدی
on sentry
مامور نگهبانی
officers
مامور متصدی
file clerk
مامور بایگانی
lictor
مامور اجرا
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
executive bailiff
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
investigator
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
bumbailiff
مامور اجرا
censor
مامور سانسور
probation officer
مامور نافر
probation officers
مامور نافر
auditor
مامور رسیدگی
auditors
مامور رسیدگی
appoint
مامور کردن
appoints
مامور کردن
envoy
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
envoys
فرستاده مامور
defector in place
مامور مخفی
mole
مامور مخفی
executioners
مامور اعدام
executioner
مامور اعدام
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
censors
مامور سانسور
paymaster
مامور پرداخت
bailiff
مامور اجرا
bailiffs
مامور اجرا
hangman
مامور اعدام
secret agents
مامور مخفی
hangmen
مامور اعدام
police officers
مامور پلیس
sergeant at arms
مامور اجرا
police officer
مامور پلیس
policeman
مامور پلیس
policemen
مامور پلیس
tollman
مامور نواقل
sergeant
مامور اجرا
envoy
مامور نماینده
sergeants
مامور اجرا
waggoner
مامور واگن
typographer
مامور چاپخانه
secret agent
مامور مخفی
raiding party
قسمت مامور کمین
relieving officer
مامور اعانه فقرا
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
catchpole
مامور اخذ مالیات
catchpoll
مامور اخذ مالیات
to send upon an e
مامور سفارت کردن
scrutineer
مامور شمارش ارا
scambler
مدافع مامور مانوربالا
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
rading party
قسمت مامور دستبرد
pontoneer
مامور پل موقت سازی
pontonier
مامور پل موقت سازی
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
fire fighter
مامور اتش نشانی
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
barrier patrol
گشتی مامور موانع
commissions
حق العمل مامور شدن
lifeguards
مامور نجات غریق
lifeguard
مامور نجات غریق
fireguards
مامور اتش نشانی
fireguard
مامور اتش نشانی
fireman
مامور اتش نشانی
firemen
مامور اتش نشانی
officers
مامور کارمند اداری
firefighters
مامور اتش نشانی
officer
مامور کارمند اداری
commissioning
حق العمل مامور شدن
firefighter
مامور اتش نشانی
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
publicans
مامور وصول مالیات
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
commission
حق العمل مامور شدن
apparitor
چاووش مامور اجراء
aid man
مامور کمکهای اولیه
publican
مامور وصول مالیات
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
foretopman
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
bailiff
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
bailiffs
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
truckmaster
شخصی که مامور خریدوفروش میان سرخ پوستان است
visitor
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
agents provocateurs
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
cadastre
مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
agent provocateur
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
visitors
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
feet dry
هواپیمای رهگیر یا مامور پشتیبانی مستقیم روی منطقه است
bureaucrats
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
radio guard
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
bureaucrat
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
liter any executor
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
hunter killer
نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
gauging rod
میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com