Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Other Matches
police
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
polices
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
policed
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
I sent him on an errand.
اورا دنبال یک کاری فرستادم
Providence watches over him.
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
columns
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
column
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
scalar
نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
policed
شهربانی
police
شهربانی
polices
شهربانی
policed
اداره شهربانی
police officer
افسر شهربانی
polices
اداره شهربانی
podesta
رئیس شهربانی
police court
ضابطین شهربانی
the police headquaters
اداره کل شهربانی
police headquarters
اداره کل شهربانی
constabularies
نیروی شهربانی
constabulary
نیروی شهربانی
police
اداره شهربانی
police officers
افسر شهربانی
headquarters
اداره کل شهربانی
chief of police
رئیس شهربانی
known to the police
دارای سابقه در شهربانی
sheriffs
ضابط شهربانی داروغه
sheriff
ضابط شهربانی داروغه
the police are on his track
شهربانی اوراتعقیب میکند
mandarins
مامورین عالیرتبه
commissioning
هیئت مامورین
commissions
هیئت مامورین
government officials
مامورین دولتی
public servants
مامورین دولتی
mandarin
مامورین عالیرتبه
octroi
مامورین نواقل
officialdom
قاطبه مامورین
commission
هیئت مامورین
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
financial mission
هئیت مامورین مالی
fire brigades
مامورین اتش نشانی
fire brigade
مامورین اتش نشانی
fifth cloumn
مامورین سازمانهای جاسوسی
her
اورا
they proclaimed him sovereign
جلوس اورا
he was sent to england
اورا فرستادندبانگلستان
they intended to kill him
قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him
میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him
داشتم که اورا به بینم
out with him
اورا بیرون کنید
He was not admitted to the university.
اورا به دانشگاه راه ندادند
Such extravagances ruined him.
این ولخرجی ها اورا زمین زد
They consider him as an outsider .
اورا غریبه بحساب می آورند
He is called by this name.
اورا به این رسم می خوانند
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
I wish I could meet ( see ) her .
کاش می توانستم اورا ببینم
he was ordained priest
اورا بسمت کشیش گماشتند
They gave him a sound thrashing .
اورا کتک مفصلی زدند
I wI'll get (persuade)him to sign .
اورا حاضر بامضاء می کنم
His path was strewn with flowers .
مقدم اورا گلباران کردند
We havent seen him for ages.
سالهاست اورا ندیده ایم
rescous
مقاومت در برابر قانون تمرد نسبت به مامورین دولت
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
punitive police
نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
he was engagedon probation
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
they a his death to poison
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
The bandits stripped him of all his belongines .
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
Everybody condemned his foolish behaviour .
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
She loves him in spite lf sll his faults .
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
diver's mate
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
he should better to led than
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
she was her putative daughter
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
To squash someone .
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
that book will immortalize him
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
rule of law
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
corporations
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
clearance in ward
گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
scotland yard
نام کوچهای در لندن که اداره مرکزی شهربانی لندن در ان قراردارد
antigone
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
cipher
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
in the wake of
در دنبال
parsmip nose
دنبال چه
dangler
دنبال رو
reared
دنبال
philanderer
زن دنبال کن
pursuit
دنبال
rears
دنبال
player
[American E]
زن دنبال کن
philanderers
زن دنبال کن
rear
دنبال
pick-up artist
زن دنبال کن
rearing
دنبال
pickup artist
زن دنبال کن
attachment
دنبال
pursuits
دنبال
pope's nose
دنبال چه
they rejected his proposition
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
chased
دنبال کردن
pursued
دنبال کردن
reopens
دنبال کردن
traced
دنبال کردن
traces
دنبال کردن
pursues
دنبال کردن
He is looking for trouble.
دنبال شر می گردد
pursue
دنبال کردن
chases
دنبال کردن
chase
دنبال کردن
pursuing
دنبال کردن
What are you looking for ?
دنبال چی؟ می گردی ؟
reopening
دنبال کردن
reopened
دنبال کردن
reopen
دنبال کردن
to give chase
دنبال کردن
dogging
دنبال کردن
trace
دنبال کردن
chasing
دنبال کردن
tandom connection
اتصال دنبال هم
graph follower
دنبال گر گراف
continuator
دنبال کننده
roil
دنبال هم دویدن
pursuant
دنبال کننده
track
دنبال کردن
tracked
دنبال کردن
tracks
دنبال کردن
tracker
دنبال کننده
trackers
دنبال کننده
give chase
دنبال کردن
course
:دنبال کردن
chaser
دنبال کننده
courses
:دنبال کردن
dogs
دنبال کردن
coursed
:دنبال کردن
chasers
دنبال کننده
continue
دنبال کردن
continues
دنبال کردن
dog
دنبال کردن
careerism
دنبال کردن شغل
attend
از دنبال امدن منتظرشدن
attending
از دنبال امدن منتظرشدن
attends
از دنبال امدن منتظرشدن
to run on chapters
فصل ها را دنبال هم انداختن
dogs
مثل سگ دنبال کردن
dog
مثل سگ دنبال کردن
to follow ones nose
دنبال قسمت خودرفتن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
phliander
دنبال زنی افتادن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
One must let sleeping dogs lie.
دنبال شر نباید رفت
dogging
مثل سگ دنبال کردن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
tow
دنبال خود کشیدن
run close
سخت دنبال کردن
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
pound the pavement
<idiom>
دنبال کار گشتن
look (someone) up
<idiom>
به دنبال کسی گشتن
To follow up (trace) a matter (case).
موضوعی را دنبال کردن
let sleeping dogs lie
<idiom>
[دنبال دردسر نگرد]
hitch one's wagon to a star
<idiom>
دنبال هدف رفتن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
ask for trouble
<idiom>
دنبال دردسر گشتن
tagger
تنکه دنبال کننده
tows
دنبال خود کشیدن
To be on someone trail. To trace someone.
رد کسی را دنبال کردن
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
practise or tice
دنبال کردن مشق دادن
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
sink one's teeth into
<idiom>
با جدیت دنبال کاری رفتن
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
follow out
اخذ نتیجه دنبال کردن
look (something) up
<idiom>
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
I'll look into the matter.
من موضوع را دنبال خواهم کرد.
To go about ones business.
دنبال کار خود رفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com