Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (10 milliseconds)
English	Persian
bureaucrat	مامور اداری
bureaucrats	مامور اداری
Search result with all words
officer	مامور کارمند اداری
officers	مامور کارمند اداری
Other Matches
bureaucreacy	رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet	کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
bureaucracy	تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy	حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies	تاسیسات اداری حکومت اداری
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
workdays	ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday	ایام کار اداری ساعات کار اداری
executory	اداری
administerial	اداری
administrative	اداری
departmental	اداری
bureaucrats	اداری
formal	اداری
bureaucrat	اداری
official	اداری
office work	کار اداری
overhead gharges	هزینه اداری
official communications	مکاتبات اداری
officialism	سیستم اداری
administration building	ساختمان اداری
prefectoral	وابسته به اداری
a white collar job	کار اداری
service element	عنصر اداری
paperwork	تشریفات اداری
administrative publications	نشریات اداری
officialdom	سیستم اداری
officially	از طریق اداری
prefecture	حوزه اداری
prefectorial	وابسته به اداری
administrative law	قوانین اداری
administrative law	حقوق اداری
administrative march	راهپیمایی اداری
administrative movement	حرکت اداری
administrative net	شبکه اداری
administrative order	دستور اداری
administrative services	خدمات اداری
administrative services	قسمتهای اداری
administrative tribunal	دادگاه اداری
administratively	بطور اداری
departmentally	ازلحاظ اداری
departmental intelligence	اطلاعات اداری
circular letter	نامه اداری
bureaucreat	گماشته اداری
business hours	ساعت اداری
administrative flight	هواپیمای اداری
administrative flight	پرواز اداری
office computer	کامپیوتر اداری
unofficial	غیر اداری
office building	ساختمان اداری
management expenses	مخارج اداری
malfeasance	خطای اداری
office hours	ساعات اداری
administration building	قسمت اداری
administrative approval	موافقتنامه اداری
administrative budget	بودجه اداری
administrative capacity	فرفیت اداری
administrative channels	مجاری اداری
administrative channels	طرق اداری
administrative command	یکان اداری
administrative command	فرماندهی اداری
administrative escort	ناو اداری
circular letter	بخشنامه اداری
office chair	صندلی اداری
bureaus	هیئت اداری
bureau	هیئت اداری
red tape	فرمالیته اداری
office chair	مبل اداری
officialism	رسمیت مقررات اداری
extra official	بیرون ازوفایف اداری
bureaucratic	وابسته به امور اداری
key personnels	کادر اداری اصلی
placeman	صاحب منصب اداری
general administration cost	هزینه عمومی اداری
office information system	سیستم اطلاعات اداری
provisional order	دستور موقت اداری
office swivel chair	صندلی گردان اداری
deck department	قسمت اداری ناو
service echelon	رده اداری و خدماتی
administrative escort	ناو اسکورت اداری
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
administrative data processing	پردازش دادههای اداری
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
administrative landing	پیاده شدن اداری
services	قسمتهای اداری ادارات نظامی
superstructures	سازمانهای اداری ومدیریه کشور
bureaucrasy	رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative lead time	زمان اداری دریافت اماد
administrative storage	انبار کردن به طریق اداری
genitourinary	وابسته به دستگاه اداری تناسلی
administrative shippings	ارسال اماد به طریق اداری
formally	مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
disciplinary court	دادگاه انتظامی محکمه اداری
superstructure	سازمانهای اداری ومدیریه کشور
red tapism	رعایت تشریفات اداری به حدافراط
administrative(financial,legal)process.	جریان اداری (مالی .حقوقی )
bureaucracy	رعایت تشریفات اداری بحدافراط
ministerial	وابسته به وزیر یا کشیش اداری
formal	مقید به اداب ورسوم اداری
bureaucracies	رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative acceptees	پرسنل قبول شده از نظر اداری
bureaucrats	فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
general	شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals	شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrat	فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
pursuivant	مامور
ranksman	مامور صف
missionaries	مامور
commissionaire	مامور
agents	مامور
bedell	مامور
bedel	مامور
officers	مامور
commissionaires	مامور
agent	مامور
commissioners	مامور
commissioner	مامور
functionary	مامور
functionaries	مامور
official	مامور
appointed	مامور
officer	مامور
functionery	مامور
missionary	مامور
administrative segregation	زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
administrative landing	پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
police officers	مامور پلیس
diplomatic agent	مامور سیاسی
customs officer	مامور گمرک
customs appraisor	مامور گمرک
custom assersor	مامور گمرک
counterspy	مامور ضد جاسوسی
mole	مامور مخفی
defector in place	مامور مخفی
secret agents	مامور مخفی
secret agent	مامور مخفی
lictor	مامور اجرا
scouted	مامور اکتشاف
consular officer	مامور کنسولی
police officer	مامور پلیس
waggoner	مامور واگن
executive bailiff	مامور اجرا
purchasing officer	مامور خرید
envoi	مامور نماینده
diplomatic officer	مامور سیاسی
on sentry	مامور نگهبانی
revenuer	مامور مالیاتی
send on duty	مامور کردن
typographer	مامور چاپخانه
tollman	مامور نواقل
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
sergeant at arms	مامور اجرا
file clerk	مامور بایگانی
pointsman	مامور راهنمائی
emissary	مامور مخفی
executor	مامور اجرا
emissary	مامور سری
envoys	فرستاده مامور
envoys	مامور نماینده
envoy	فرستاده مامور
investigator	مامور تحقیق
envoy	مامور نماینده
appoints	مامور کردن
investigators	مامور تحقیق
appoint	مامور کردن
auditor	مامور رسیدگی
High Commissioners	مامور عالیرتبه
hangmen	مامور اعدام
bailiff	مامور اجرا
sergeant	مامور اجرا
policemen	مامور پلیس
policeman	مامور پلیس
emissaries	مامور مخفی
sergeants	مامور اجرا
officer	مامور متصدی
officers	مامور متصدی
emissaries	مامور سری
executors	مامور اجرا
hangman	مامور اعدام
bailiffs	مامور اجرا
High Commissioner	مامور عالیرتبه
auditors	مامور رسیدگی
censor	مامور سانسور
paymasters	مامور پرداخت
attackman	مامور حمله
assignee	نماینده مامور
communicants	مامور ابلاغ
bumbailiff	مامور اجرا
censored	مامور سانسور
censors	مامور سانسور
probation officers	مامور نافر
inquisitor	مامور تحقیق
probation officer	مامور نافر
executioners	مامور اعدام
inquisitors	مامور تحقیق
executioner	مامور اعدام

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com