English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
purchasing officer مامور خرید
Other Matches
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order خرید سفارش خرید
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
functionery مامور
officers مامور
appointed مامور
missionaries مامور
functionary مامور
bedel مامور
bedell مامور
functionaries مامور
officer مامور
commissionaire مامور
commissionaires مامور
missionary مامور
ranksman مامور صف
official مامور
pursuivant مامور
agents مامور
commissioner مامور
commissioners مامور
agent مامور
envoy مامور نماینده
officer مامور متصدی
waggoner مامور واگن
typographer مامور چاپخانه
officers مامور متصدی
envoys فرستاده مامور
appoint مامور کردن
envoy فرستاده مامور
police officers مامور پلیس
police officer مامور پلیس
secret agent مامور مخفی
secret agents مامور مخفی
auditors مامور رسیدگی
auditor مامور رسیدگی
appoints مامور کردن
envoys مامور نماینده
bailiff مامور اجرا
sergeants مامور اجرا
executive bailiff مامور اجرا
communicant مامور ابلاغ
bureaucrats مامور اداری
bureaucrat مامور اداری
High Commissioners مامور عالیرتبه
High Commissioner مامور عالیرتبه
hangman مامور اعدام
hangmen مامور اعدام
revenuer مامور مالیاتی
sergeant مامور اجرا
policemen مامور پلیس
tollman مامور نواقل
bailiffs مامور اجرا
emissary مامور مخفی
emissary مامور سری
emissaries مامور مخفی
emissaries مامور سری
executors مامور اجرا
sergeant at arms مامور اجرا
send on duty مامور کردن
policeman مامور پلیس
communicants مامور ابلاغ
file clerk مامور بایگانی
defector in place مامور مخفی
mole مامور مخفی
executor مامور اجرا
lictor مامور اجرا
bumbailiff مامور اجرا
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
attackman مامور حمله
assignee نماینده مامور
consular officer مامور کنسولی
custom assersor مامور گمرک
censor مامور سانسور
censored مامور سانسور
censoring مامور سانسور
censors مامور سانسور
counterspy مامور ضد جاسوسی
customs appraisor مامور گمرک
diplomatic agent مامور سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
envoi مامور نماینده
on sentry مامور نگهبانی
scouted مامور اکتشاف
inquisitor مامور تحقیق
inquisitors مامور تحقیق
executioner مامور اعدام
pointsman مامور راهنمائی
customs officer مامور گمرک
probation officers مامور نافر
probation officer مامور نافر
executioners مامور اعدام
scout مامور اکتشاف
scouts مامور اکتشاف
investigators مامور تحقیق
investigator مامور تحقیق
paymasters مامور پرداخت
paymaster مامور پرداخت
fireguards مامور اتش نشانی
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
pursuivant مامور ابلاغ یا اخطاریه
fireguard مامور اتش نشانی
firefighters مامور اتش نشانی
firefighter مامور اتش نشانی
raiding party قسمت مامور کمین
lifeguard مامور نجات غریق
lifeguards مامور نجات غریق
rading party قسمت مامور دستبرد
pontonier مامور پل موقت سازی
aid man مامور کمکهای اولیه
bailiwick ناحیه قلمرو مامور
publicans مامور وصول مالیات
publican مامور وصول مالیات
barrier patrol گشتی مامور موانع
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
officer مامور کارمند اداری
justiciar مامور قضایی عالیرتبه
officers مامور کارمند اداری
commission حق العمل مامور شدن
affiliation with the department of defen مامور به وزارت جنگ
he was appointed to inspect it مامور شد ان را بازرسی کند
catchpole مامور اخذ مالیات
catchpoll مامور اخذ مالیات
press agent مامور اگهی و تبلیغ
pontoneer مامور پل موقت سازی
fire fighter مامور اتش نشانی
apparitor چاووش مامور اجراء
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
dustman مامور تنظیف خاکروبه بر
scambler مدافع مامور مانوربالا
scrutineer مامور شمارش ارا
firemen مامور اتش نشانی
fireman مامور اتش نشانی
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
to send upon an e مامور سفارت کردن
dustmen مامور تنظیف خاکروبه بر
commissioning حق العمل مامور شدن
relieving officer مامور اعانه فقرا
commissions حق العمل مامور شدن
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
procurement خرید
shopping خرید
purchasing خرید
purchased خرید
purchase خرید
bondwoman زن زر خرید
bond servant زر خرید
purchases خرید
underwrote خرید
underwritten خرید
underwriting خرید
underwrites خرید
underwrite خرید
buying خرید
buys خرید
buy خرید
vice squads مامور کشف ودستگیری تبهکاران
paymistress زنی که مامور پرداخت باشد
commissioners مامور عالی رتبه دولت
commissioner مامور عالی رتبه دولت
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
reeve حاکم عرف مامور اجرا
remembrancer مامور وصول مطالبات سلطنتی
earth stopper مامور بستن سوراخهای روباه
vice squad مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press gang دسته مامور جلب مشمولین
press gangs دسته مامور جلب مشمولین
press-gang دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged دسته مامور جلب مشمولین
crier مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
hang man مامور اعدام به وسیله دار
press-ganging دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs دسته مامور جلب مشمولین
Esteemed commissioner! مامور عالی رتبه محترم!
smokechaser مامور اتش نشانی جنگل
process server مامور ابلاغ برگهای قانونی
to p a soldier to duty سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
Is there a parking attendant? آیا مامور پارکینگ هست؟
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
task element قسمت مامور اجرای عملیات
local procurement خرید محلی
forward purchase پیش خرید
forward purchasing پیش خرید
impulse buying خرید بی مقدمه
futures exchange خرید اتی
forward purchase خرید سلف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com