Dictiornary-Farsi | مامور رسیدگی به دیوانگی ها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
master in lunacy	مامور رسیدگی به دیوانگی ها


Other Matches

auditor	مامور رسیدگی
auditors	مامور رسیدگی
prize courts	دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
monomania	دیوانگی در یک موضوع دیوانگی ویژه
rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
to verify the accounts	رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
deranyement	دیوانگی
derangement	دیوانگی
rages	دیوانگی
raged	دیوانگی
craze	دیوانگی
furor	دیوانگی
lunces	دیوانگی ها
rave	دیوانگی
mental a	دیوانگی
phrensy	دیوانگی
to d.	دیوانگی
craziness	دیوانگی
dementia	دیوانگی
manias	دیوانگی
madness	دیوانگی
crazes	دیوانگی
mania	دیوانگی
insanity	دیوانگی
distraction	دیوانگی
distractions	دیوانگی
raved	دیوانگی
lunacy	دیوانگی
rage	دیوانگی
raves	دیوانگی
amuck	دیوانگی
defferential assets	هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
frenzy	دیوانگی انی
rampage	دیوانگی کردن
rampaged	دیوانگی کردن
rampages	دیوانگی کردن
rampaging	دیوانگی کردن
franticness	دیوانگی برافروختگی
f. of love	دیوانگی عشق
deliriousness	دیوانگی [روانشناسی]
oestrum	دیوانگی انی
furiousness	دیوانگی خشم زیاد
delirium	پرت گویی دیوانگی
frenzy	دیوانگی انی شوریدگی
abulomania	دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
rabidly	از روی هاری یا دیوانگی متعصبانه
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
helleborism	معالجه دیوانگی یاخربق داروی کارکن که ازخربق میسازند
paranoia or noea	دیوانگی خیالی که دران انسان مردم دیگر رازیردست وسزاوارمی پندارد
commissioner	مامور
commissionaires	مامور
officers	مامور
commissionaire	مامور
commissioners	مامور
functionery	مامور
agent	مامور
officer	مامور
bedel	مامور
bedell	مامور
functionaries	مامور
appointed	مامور
missionaries	مامور
missionary	مامور
functionary	مامور
ranksman	مامور صف
pursuivant	مامور
agents	مامور
official	مامور
cassation	رسیدگی
inquiry	رسیدگی
handling	رسیدگی
conizance	حق رسیدگی
controlment	رسیدگی
considerations	رسیدگی
service	رسیدگی به
inquiries	رسیدگی
consideration	رسیدگی
investigations	رسیدگی
serviced	رسیدگی به
investigation	رسیدگی
matureness	رسیدگی
audit	رسیدگی
puberty	رسیدگی
adjustment	رسیدگی
attention	رسیدگی
attentions	رسیدگی
verification	رسیدگی
probed	رسیدگی
probe	رسیدگی
examination	رسیدگی
oyer	رسیدگی
examinations	رسیدگی
ripeness	رسیدگی
adjustments	رسیدگی
audits	رسیدگی
probes	رسیدگی
auditing	رسیدگی
audited	رسیدگی
communicants	مامور ابلاغ
executor	مامور اجرا
bureaucrat	مامور اداری
bureaucrats	مامور اداری
officer	مامور متصدی
communicant	مامور ابلاغ
High Commissioners	مامور عالیرتبه
executors	مامور اجرا
file clerk	مامور بایگانی
emissaries	مامور سری
emissaries	مامور مخفی
emissary	مامور سری
emissary	مامور مخفی
High Commissioner	مامور عالیرتبه
officers	مامور متصدی
secret agent	مامور مخفی
police officers	مامور پلیس
police officer	مامور پلیس
waggoner	مامور واگن
typographer	مامور چاپخانه
tollman	مامور نواقل
sergeant at arms	مامور اجرا
send on duty	مامور کردن
revenuer	مامور مالیاتی
purchasing officer	مامور خرید
secret agents	مامور مخفی
mole	مامور مخفی
pointsman	مامور راهنمائی
on sentry	مامور نگهبانی
bumbailiff	مامور اجرا
attackman	مامور حمله
assignee	نماینده مامور
diplomatic officer	مامور سیاسی
scouts	مامور اکتشاف
scouted	مامور اکتشاف
scout	مامور اکتشاف
inquisitors	مامور تحقیق
inquisitor	مامور تحقیق
investigators	مامور تحقیق
consular officer	مامور کنسولی
lictor	مامور اجرا
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
executive bailiff	مامور اجرا
envoi	مامور نماینده
defector in place	مامور مخفی
diplomatic agent	مامور سیاسی
customs officer	مامور گمرک
customs appraisor	مامور گمرک
custom assersor	مامور گمرک
counterspy	مامور ضد جاسوسی
investigator	مامور تحقیق
appoint	مامور کردن
appoints	مامور کردن
envoy	مامور نماینده
envoy	فرستاده مامور
envoys	مامور نماینده
envoys	فرستاده مامور
sergeants	مامور اجرا
sergeant	مامور اجرا
bailiff	مامور اجرا
bailiffs	مامور اجرا
policeman	مامور پلیس
paymasters	مامور پرداخت
paymaster	مامور پرداخت
executioner	مامور اعدام
probation officers	مامور نافر
hangman	مامور اعدام
censoring	مامور سانسور
censored	مامور سانسور
probation officer	مامور نافر
policemen	مامور پلیس
hangmen	مامور اعدام
censors	مامور سانسور
censor	مامور سانسور
executioners	مامور اعدام
inquests	بازجویی رسیدگی
tendentious	رسیدگی کننده
investigatory	وابسته به رسیدگی
verifiable	قابل رسیدگی
quests	تحقیق و رسیدگی
investigative	مبنی بر رسیدگی
inspect	رسیدگی کردن
inspecting	رسیدگی کردن
inspects	رسیدگی کردن
attending	رسیدگی کردن
attends	رسیدگی کردن
quest	تحقیق و رسیدگی
attend	رسیدگی کردن
inspected	رسیدگی کردن
scrutiny	رسیدگی مداقه
investigator	رسیدگی کننده
inquest	بازجویی رسیدگی
attention key	کلید رسیدگی
inquisitorial	وابسته به رسیدگی
the investigation of accounts	رسیدگی بحساب
storekeeping	رسیدگی به انبار