Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English
Persian
censor
مامور سانسور
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
censors
مامور سانسور
Other Matches
civil censorship
سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
censeur
سانسور
censorship
سانسور
censorship
سانسور عقاید
censorship
سانسور کردن
dream censorship
سانسور رویا
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
functionaries
مامور
agents
مامور
functionary
مامور
official
مامور
officers
مامور
officer
مامور
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
pursuivant
مامور
agent
مامور
ranksman
مامور صف
functionery
مامور
missionary
مامور
commissioners
مامور
bedel
مامور
commissioner
مامور
bedell
مامور
appointed
مامور
missionaries
مامور
customs appraisor
مامور گمرک
customs officer
مامور گمرک
counterspy
مامور ضد جاسوسی
executor
مامور اجرا
bureaucrats
مامور اداری
custom assersor
مامور گمرک
sergeants
مامور اجرا
assignee
نماینده مامور
attackman
مامور حمله
consular officer
مامور کنسولی
bureaucrat
مامور اداری
bumbailiff
مامور اجرا
High Commissioners
مامور عالیرتبه
High Commissioner
مامور عالیرتبه
diplomatic agent
مامور سیاسی
executors
مامور اجرا
on sentry
مامور نگهبانی
inquisitor
مامور تحقیق
lictor
مامور اجرا
diplomatic officer
مامور سیاسی
inquisitors
مامور تحقیق
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
executive bailiff
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
investigator
مامور تحقیق
officers
مامور متصدی
scout
مامور اکتشاف
pointsman
مامور راهنمائی
emissaries
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
scouts
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
purchasing officer
مامور خرید
emissary
مامور سری
emissary
مامور مخفی
officer
مامور متصدی
investigators
مامور تحقیق
revenuer
مامور مالیاتی
envoy
مامور نماینده
probation officers
مامور نافر
bailiffs
مامور اجرا
probation officer
مامور نافر
executioners
مامور اعدام
executioner
مامور اعدام
paymasters
مامور پرداخت
auditor
مامور رسیدگی
auditors
مامور رسیدگی
envoy
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
envoys
فرستاده مامور
file clerk
مامور بایگانی
appoints
مامور کردن
appoint
مامور کردن
defector in place
مامور مخفی
mole
مامور مخفی
bailiff
مامور اجرا
secret agents
مامور مخفی
secret agent
مامور مخفی
paymaster
مامور پرداخت
communicant
مامور ابلاغ
communicants
مامور ابلاغ
sergeant at arms
مامور اجرا
send on duty
مامور کردن
tollman
مامور نواقل
typographer
مامور چاپخانه
police officers
مامور پلیس
policeman
مامور پلیس
policemen
مامور پلیس
sergeant
مامور اجرا
police officer
مامور پلیس
hangman
مامور اعدام
hangmen
مامور اعدام
waggoner
مامور واگن
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
catchpoll
مامور اخذ مالیات
fire fighter
مامور اتش نشانی
relieving officer
مامور اعانه فقرا
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
to send upon an e
مامور سفارت کردن
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
rading party
قسمت مامور دستبرد
scrutineer
مامور شمارش ارا
raiding party
قسمت مامور کمین
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
pontonier
مامور پل موقت سازی
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
pontoneer
مامور پل موقت سازی
scambler
مدافع مامور مانوربالا
catchpole
مامور اخذ مالیات
lifeguard
مامور نجات غریق
firemen
مامور اتش نشانی
fireguards
مامور اتش نشانی
fireguard
مامور اتش نشانی
fireman
مامور اتش نشانی
publican
مامور وصول مالیات
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
firefighters
مامور اتش نشانی
firefighter
مامور اتش نشانی
publicans
مامور وصول مالیات
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
officer
مامور کارمند اداری
commission
حق العمل مامور شدن
officers
مامور کارمند اداری
lifeguards
مامور نجات غریق
aid man
مامور کمکهای اولیه
barrier patrol
گشتی مامور موانع
commissions
حق العمل مامور شدن
commissioning
حق العمل مامور شدن
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
apparitor
چاووش مامور اجراء
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
bailiffs
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiff
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
foretopman
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
truckmaster
شخصی که مامور خریدوفروش میان سرخ پوستان است
cadastre
مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
agents provocateurs
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
agent provocateur
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com