Dictiornary-Farsi | مامور شد ان را بازرسی کند | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
he was appointed to inspect it	مامور شد ان را بازرسی کند


Other Matches

rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
inspector general	بازرسی بازرسی کل ارتش
cancel check firing	فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
inspection	بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
visit	بازرسی
visited	بازرسی
checks	بازرسی شد
check	بازرسی شد
checked	بازرسی شد
inspection	بازرسی
visits	بازرسی
inquiry	بازرسی
inquiries	بازرسی
examine	بازرسی
examined	بازرسی
controllership	بازرسی
examen	بازرسی
examines	بازرسی
examining	بازرسی
inspectorship	بازرسی
examination	بازرسی
controls	بازرسی
examinations	بازرسی
controlling	بازرسی
control	بازرسی
cross examination	بازرسی
survey	بازرسی
inspect	بازرسی
auditing	بازرسی
inspecting	بازرسی
audited	بازرسی
surveyed	بازرسی
audit	بازرسی
inspected	بازرسی
audits	بازرسی
perambulation	بازرسی
inspects	بازرسی
visitation	بازرسی
surveys	بازرسی
visitations	بازرسی
probed	میله بازرسی
probes	میله بازرسی
inspect	تحقیق بازرسی
manhole	اطاقک بازرسی
inspect	بازرسی کردن
manholes	اطاقک بازرسی
inquiry documents	اسناد بازرسی
unchecked <adj.>	بازرسی نشده
probe	میله بازرسی
examining	بازرسی کردن
inspecting	بازرسی کردن
examine	بازرسی کردن
examined	بازرسی کردن
inspected	تحقیق بازرسی
inspecting	تحقیق بازرسی
inspected	بازرسی کردن
examines	بازرسی کردن
unaudited <adj.>	بازرسی نشده
for [your/our] inspection	برای بازرسی
inspects	تحقیق بازرسی
unevaluated <adj.>	بازرسی نشده
searchingly	بازرسی کردن
aircraft inspection	بازرسی هواپیما
searchingly	تکاپو بازرسی
searches	بازرسی کردن
searches	تکاپو بازرسی
inspection	بازرسی و بازبینی
searched	بازرسی کردن
searched	تکاپو بازرسی
search	تکاپو بازرسی
inspects	بازرسی کردن
unverified <adj.>	بازرسی نشده
check point	نقطه بازرسی
committee of inquiry	کمیته بازرسی
certificate of survey	گواهی بازرسی
certificate of inspection	گواهی بازرسی
investigating committee	کمیته بازرسی
cargo checking	بازرسی بار
unexamined <adj.>	بازرسی نشده
examination	بازرسی معاینه
uninspected <adj.>	بازرسی نشده
examinations	بازرسی معاینه
untested <adj.>	بازرسی نشده
detection	بازیابی بازرسی
board of inspection and survey	سازمان بازرسی
search	بازرسی کردن
to look over	بازرسی کردن
check	بازرسی کردن
checks	بازرسی کردن
checked	بازرسی کردن
look over something <idiom>	بازرسی کردن
control	بازرسی کردن
controlling	بازرسی کردن
controls	بازرسی کردن
martitime survey	بازرسی دریائی
magnetic inspection	بازرسی مغناطیسی
jerque	بازرسی کشتی
right of visit	حق بازرسی و تفتیش
audits	بازرسی رسیدگی
vidimus	بازرسی حساب
survey report	گزارش بازرسی
to search after	بازرسی کردن
to browse through	بازرسی کردن
to rummage	بازرسی کردن
searcher warrant	اجازه بازرسی
seach	بازرسی کردن
scrutineer	بازرسی فنی
survey	بازرسی کردن
surveyed	بازرسی کردن
surveys	بازرسی کردن
audit	بازرسی رسیدگی
audited	بازرسی رسیدگی
auditing	بازرسی رسیدگی
checkup	بازرسی کلی
inspection certificate	گواهی بازرسی
identity check	بازرسی شناسنامه
inspectional	مربوط به بازرسی
identity control	بازرسی شناسنامه
officer	مامور
commissionaires	مامور
officers	مامور
bedel	مامور
commissioners	مامور
commissioner	مامور
functionery	مامور
pursuivant	مامور
ranksman	مامور صف
official	مامور
commissionaire	مامور
bedell	مامور
missionary	مامور
missionaries	مامور
functionaries	مامور
agent	مامور
appointed	مامور
agents	مامور
functionary	مامور
controls	بازرسی نظارت جلوگیری
checked	امتحان کردن بازرسی
contractor inspection system	سیستم بازرسی پیمانها
check	امتحان کردن بازرسی
cargo checking	بازرسی کردن محمولات
domiciliary visit	بازرسی خانه شخص
scrutineering	بازرسی فنی قایق
check sweeping	بازرسی مین روبی
personnel monitoring	بازرسی بدنی از افراد
inspective	وابسته به تفتیش و بازرسی
controllable	قابل ممیزی یا بازرسی
cleared without examination	ترخیص بدون بازرسی
censorial	مبنی بر بازرسی مطبوعات و
checks	امتحان کردن بازرسی
cwe	ترخیص بدون بازرسی
to pick over	بازرسی کردن و برگزیدن
right of search	حق بازرسی کشتی در دریاها
controlling	بازرسی نظارت جلوگیری
control	بازرسی نظارت جلوگیری
input control unit	واحد بازرسی ورودی
search warrant	حکم بازرسی و ورود
non destructive inspection	بازرسی غیر مخرب
search warrants	حکم بازرسی و ورود
privateer	فرمانده کشتی بازرسی
assignee	نماینده مامور
inquisitor	مامور تحقیق
typographer	مامور چاپخانه
custom assersor	مامور گمرک
investigators	مامور تحقیق
counterspy	مامور ضد جاسوسی
send on duty	مامور کردن
customs officer	مامور گمرک
customs appraisor	مامور گمرک
diplomatic agent	مامور سیاسی
sergeant at arms	مامور اجرا
tollman	مامور نواقل
waggoner	مامور واگن
investigator	مامور تحقیق
diplomatic officer	مامور سیاسی
envoi	مامور نماینده
police officers	مامور پلیس
secret agent	مامور مخفی
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
secret agents	مامور مخفی
consular officer	مامور کنسولی
attackman	مامور حمله
bumbailiff	مامور اجرا
on sentry	مامور نگهبانی
scouts	مامور اکتشاف
scouted	مامور اکتشاف
executive bailiff	مامور اجرا
file clerk	مامور بایگانی
police officer	مامور پلیس
revenuer	مامور مالیاتی
inquisitors	مامور تحقیق
pointsman	مامور راهنمائی
purchasing officer	مامور خرید
scout	مامور اکتشاف
lictor	مامور اجرا