Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (12 milliseconds)
English
Persian
ranksman
مامور صف
Search result with all words
censor
مامور سانسور
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
censors
مامور سانسور
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
immunity
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
launch
روانه کردن مامور کردن
launched
روانه کردن مامور کردن
launches
روانه کردن مامور کردن
launching
روانه کردن مامور کردن
agent provocateur
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
agents provocateurs
مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
paymaster
مامور پرداخت
paymasters
مامور پرداخت
executioner
مامور اعدام
executioners
مامور اعدام
probation officer
مامور نافر
probation officers
مامور نافر
auditor
مامور رسیدگی
auditors
مامور رسیدگی
appoint
مامور کردن
appoints
مامور کردن
appointed
مامور
missionaries
مامور
missionary
مامور
envoy
مامور نماینده
envoy
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
envoys
فرستاده مامور
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
functionaries
مامور
functionary
مامور
bailiff
مامور اجرا
bailiff
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiffs
مامور اجرا
bailiffs
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
commissaries
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
attach
منتصب کردن مامور کردن
attaches
منتصب کردن مامور کردن
attaching
منتصب کردن مامور کردن
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
policeman
مامور پلیس
policemen
مامور پلیس
sergeant
مامور اجرا
sergeants
مامور اجرا
fireman
مامور اتش نشانی
firemen
مامور اتش نشانی
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
hangman
مامور اعدام
hangmen
مامور اعدام
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
حق العمل مامور شدن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
حق العمل مامور شدن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
حق العمل مامور شدن
communicant
مامور ابلاغ
communicants
مامور ابلاغ
agent
مامور
agents
مامور
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
visitor
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
visitors
بازرس و نافر شرکتها مامور بررسی وضع مجانین
High Commissioner
مامور عالیرتبه
High Commissioners
مامور عالیرتبه
bureaucrat
مامور اداری
bureaucrat
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
bureaucrats
مامور اداری
bureaucrats
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
executor
مامور اجرا
executors
مامور اجرا
emissaries
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
emissaries
مامور سری فرستاده سری
emissary
مامور سری
emissary
مامور مخفی
emissary
مامور سری فرستاده سری
publican
مامور وصول مالیات
Other Matches
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
pursuivant
مامور
officers
مامور
functionery
مامور
official
مامور
officer
مامور
commissioners
مامور
bedell
مامور
bedel
مامور
commissioner
مامور
send on duty
مامور کردن
purchasing officer
مامور خرید
revenuer
مامور مالیاتی
diplomatic agent
مامور سیاسی
scout
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
scouts
مامور اکتشاف
customs officer
مامور گمرک
customs appraisor
مامور گمرک
custom assersor
مامور گمرک
counterspy
مامور ضد جاسوسی
consular officer
مامور کنسولی
assignee
نماینده مامور
attackman
مامور حمله
diplomatic officer
مامور سیاسی
inquisitors
مامور تحقیق
pointsman
مامور راهنمائی
officer
مامور متصدی
on sentry
مامور نگهبانی
officers
مامور متصدی
file clerk
مامور بایگانی
lictor
مامور اجرا
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
executive bailiff
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
investigator
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
bumbailiff
مامور اجرا
defector in place
مامور مخفی
mole
مامور مخفی
secret agents
مامور مخفی
police officers
مامور پلیس
sergeant at arms
مامور اجرا
police officer
مامور پلیس
tollman
مامور نواقل
waggoner
مامور واگن
typographer
مامور چاپخانه
secret agent
مامور مخفی
raiding party
قسمت مامور کمین
relieving officer
مامور اعانه فقرا
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
catchpole
مامور اخذ مالیات
catchpoll
مامور اخذ مالیات
to send upon an e
مامور سفارت کردن
scrutineer
مامور شمارش ارا
scambler
مدافع مامور مانوربالا
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
rading party
قسمت مامور دستبرد
pontoneer
مامور پل موقت سازی
pontonier
مامور پل موقت سازی
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
fire fighter
مامور اتش نشانی
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
barrier patrol
گشتی مامور موانع
lifeguards
مامور نجات غریق
lifeguard
مامور نجات غریق
fireguards
مامور اتش نشانی
fireguard
مامور اتش نشانی
officers
مامور کارمند اداری
firefighters
مامور اتش نشانی
officer
مامور کارمند اداری
firefighter
مامور اتش نشانی
publicans
مامور وصول مالیات
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
apparitor
چاووش مامور اجراء
aid man
مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
foretopman
ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
pit crew
افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
tight end
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
truckmaster
شخصی که مامور خریدوفروش میان سرخ پوستان است
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
cadastre
مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
feet dry
هواپیمای رهگیر یا مامور پشتیبانی مستقیم روی منطقه است
radio guard
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
liter any executor
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
ablegate
مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
hunter killer
نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
gauging rod
میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
hunter track
مسیر اکتشافی کشتی مین یاب یا مامور کشف و خنثی کردن مین
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
flanker
عده مامور تک جناحی استحکامات جناحی یکان
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
custom's appraisor
مامور گمرک ارزیاب گمرک
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
assigned forces
نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com