English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
High Commissioner مامور عالیرتبه
High Commissioners مامور عالیرتبه
Search result with all words
justiciar مامور قضایی عالیرتبه
Other Matches
High Commissioner نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
High Commissioners نماینده عالیرتبه عضو عالیرتبه
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
distinguished عالیرتبه
official عالیرتبه رسمی
top-level افراد عالیرتبه
mandarin مامورین عالیرتبه
mandarins مامورین عالیرتبه
top-level توسط افراد عالیرتبه
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
justiciar قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
commissioners مامور
agent مامور
bedel مامور
bedell مامور
official مامور
functionaries مامور
commissionaires مامور
functionary مامور
functionery مامور
commissionaire مامور
commissioner مامور
agents مامور
pursuivant مامور
missionary مامور
officer مامور
officers مامور
ranksman مامور صف
appointed مامور
missionaries مامور
executors مامور اجرا
inquisitor مامور تحقیق
scouted مامور اکتشاف
executor مامور اجرا
scout مامور اکتشاف
officer مامور متصدی
officers مامور متصدی
emissary مامور مخفی
emissary مامور سری
investigator مامور تحقیق
investigators مامور تحقیق
emissaries مامور مخفی
inquisitors مامور تحقیق
emissaries مامور سری
scouts مامور اکتشاف
assignee نماینده مامور
attackman مامور حمله
secret agents مامور مخفی
secret agent مامور مخفی
police officers مامور پلیس
waggoner مامور واگن
typographer مامور چاپخانه
tollman مامور نواقل
mole مامور مخفی
defector in place مامور مخفی
sergeant at arms مامور اجرا
send on duty مامور کردن
diplomatic agent مامور سیاسی
customs officer مامور گمرک
customs appraisor مامور گمرک
custom assersor مامور گمرک
counterspy مامور ضد جاسوسی
consular officer مامور کنسولی
bumbailiff مامور اجرا
diplomatic officer مامور سیاسی
envoi مامور نماینده
revenuer مامور مالیاتی
purchasing officer مامور خرید
pointsman مامور راهنمائی
on sentry مامور نگهبانی
lictor مامور اجرا
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
file clerk مامور بایگانی
executive bailiff مامور اجرا
bureaucrats مامور اداری
bailiff مامور اجرا
envoy مامور نماینده
police officer مامور پلیس
envoy فرستاده مامور
communicants مامور ابلاغ
communicant مامور ابلاغ
executioners مامور اعدام
sergeants مامور اجرا
envoys مامور نماینده
envoys فرستاده مامور
bailiffs مامور اجرا
paymasters مامور پرداخت
hangmen مامور اعدام
hangman مامور اعدام
censors مامور سانسور
paymaster مامور پرداخت
appoints مامور کردن
probation officers مامور نافر
censored مامور سانسور
sergeant مامور اجرا
policeman مامور پلیس
probation officer مامور نافر
bureaucrat مامور اداری
censor مامور سانسور
auditor مامور رسیدگی
executioner مامور اعدام
censoring مامور سانسور
appoint مامور کردن
policemen مامور پلیس
auditors مامور رسیدگی
catchpole مامور اخذ مالیات
dustman مامور تنظیف خاکروبه بر
dustmen مامور تنظیف خاکروبه بر
catchpoll مامور اخذ مالیات
fire fighter مامور اتش نشانی
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
he was appointed to inspect it مامور شد ان را بازرسی کند
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
scrutineer مامور شمارش ارا
scambler مدافع مامور مانوربالا
relieving officer مامور اعانه فقرا
raiding party قسمت مامور کمین
rading party قسمت مامور دستبرد
press agent مامور اگهی و تبلیغ
pontonier مامور پل موقت سازی
pontoneer مامور پل موقت سازی
commissioning حق العمل مامور شدن
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
pursuivant مامور ابلاغ یا اخطاریه
to send upon an e مامور سفارت کردن
lifeguard مامور نجات غریق
publicans مامور وصول مالیات
officer مامور کارمند اداری
fireman مامور اتش نشانی
firemen مامور اتش نشانی
officers مامور کارمند اداری
commissions حق العمل مامور شدن
firefighter مامور اتش نشانی
commission حق العمل مامور شدن
firefighters مامور اتش نشانی
fireguard مامور اتش نشانی
fireguards مامور اتش نشانی
lifeguards مامور نجات غریق
aid man مامور کمکهای اولیه
publican مامور وصول مالیات
affiliation with the department of defen مامور به وزارت جنگ
barrier patrol گشتی مامور موانع
bailiwick ناحیه قلمرو مامور
apparitor چاووش مامور اجراء
press gang دسته مامور جلب مشمولین
smokechaser مامور اتش نشانی جنگل
task element قسمت مامور اجرای عملیات
remembrancer مامور وصول مطالبات سلطنتی
press-gangs دسته مامور جلب مشمولین
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
to p a soldier to duty سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
earth stopper مامور بستن سوراخهای روباه
press-gang دسته مامور جلب مشمولین
vice squads مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press-ganged دسته مامور جلب مشمولین
reeve حاکم عرف مامور اجرا
vice squad مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press gangs دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging دسته مامور جلب مشمولین
paymistress زنی که مامور پرداخت باشد
crier مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
process server مامور ابلاغ برگهای قانونی
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
Esteemed commissioner! مامور عالی رتبه محترم!
Is there a parking attendant? آیا مامور پارکینگ هست؟
hang man مامور اعدام به وسیله دار
commissioners مامور عالی رتبه دولت
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioner مامور عالی رتبه دولت
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
wharfinger مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
nark مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
tallagers مامور جمع اوری مالیات وعوارض
submarine chaser قایق مامور تعقیب زیر دریایی
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
affiliated unit یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
taxing master مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
teleman افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
tight end مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
pit crew افراد مامور کمک به هرراننده در منطقه خود او
united nations high commissioner مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
harbor master مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
foretopman ملوانی که مامور پیش دگل وضمائم انست
bailiff مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com