English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
on sentry مامور نگهبانی
Search result with all words
point duty نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
Other Matches
sentinel دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
sentinels دیده ور نگهبانی نگهبانی دادن
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
tricked نگهبانی
trick نگهبانی
protectorship نگهبانی
out post نگهبانی
wardenship نگهبانی
tricking نگهبانی
watch نگهبانی
watching نگهبانی
watches نگهبانی
watched نگهبانی
radar quardship نگهبانی رادار
watching پاس نگهبانی
sentries قراول نگهبانی
watches پاس نگهبانی
second dog watch نگهبانی دوم
watching نگهبانی دادن
stand guard نگهبانی دادن
trick نوبت نگهبانی
set the watch تنظیم نگهبانی
watches نگهبانی دادن
sentry قراول نگهبانی
guard نگهبانی دادن
first dog watch نگهبانی اول
first watch نگهبانی شامگاه
relieving تعویض نگهبانی
watch پاس نگهبانی
relieve تعویض نگهبانی
escorting نگهبانی کردن
escorted نگهبانی کردن
escort نگهبانی کردن
duty roster لوحه نگهبانی
watch نگهبانی دادن
watched پاس نگهبانی
middle watch نگهبانی نیمه شب
orderly officen افسر نگهبانی
guards نگهبانی دادن
escorts نگهبانی کردن
guarding نگهبانی دادن
watched نگهبانی دادن
chaperon نگهبانی کردن
relieves تعویض نگهبانی
sentinel نگهبانی کردن
cavalier سکوی نگهبانی
chaperons نگهبانی کردن
chaperones نگهبانی کردن
chaperone نگهبانی کردن
watchtowers برج نگهبانی
tricking نوبت نگهبانی
sentry boxes اتاقک نگهبانی
sentry box اتاقک نگهبانی
off duty خارج از نگهبانی
sentinels نگهبانی کردن
roster صورت نگهبانی
rosters صورت نگهبانی
to stand sentinel نگهبانی کردن
watchtower برج نگهبانی
tricked نوبت نگهبانی
to nount guard به نگهبانی رفتن
off duty مرخصی راحتی نگهبانی
duty ماموریت خدمت نگهبانی
main guard پست نگهبانی اصلی
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill لوحه نگهبانی ناو
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
port watch پست نگهبانی بندر
fixed post system سیستم پستهای نگهبانی ثابت
watchdogs نگهبانی دادن نگهبان بودن
watchdog نگهبانی دادن نگهبان بودن
tricked مدت زمان پست نگهبانی
trick مدت زمان پست نگهبانی
look out نگهبانی کردن موافب بودن
tricking مدت زمان پست نگهبانی
sentry box سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
relief مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
sentry boxes سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
scouted پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouts پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scout پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
bedell مامور
official مامور
agents مامور
officers مامور
officer مامور
bedel مامور
commissioners مامور
commissioner مامور
agent مامور
missionary مامور
missionaries مامور
commissionaires مامور
commissionaire مامور
pursuivant مامور
ranksman مامور صف
functionary مامور
functionaries مامور
appointed مامور
functionery مامور
police officer مامور پلیس
envoys فرستاده مامور
purchasing officer مامور خرید
investigator مامور تحقیق
investigators مامور تحقیق
inquisitor مامور تحقیق
inquisitors مامور تحقیق
police officers مامور پلیس
secret agent مامور مخفی
defector in place مامور مخفی
mole مامور مخفی
secret agents مامور مخفی
scout مامور اکتشاف
bumbailiff مامور اجرا
file clerk مامور بایگانی
executive bailiff مامور اجرا
consular officer مامور کنسولی
counterspy مامور ضد جاسوسی
custom assersor مامور گمرک
customs appraisor مامور گمرک
customs officer مامور گمرک
diplomatic agent مامور سیاسی
envoi مامور نماینده
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
lictor مامور اجرا
waggoner مامور واگن
scouted مامور اکتشاف
typographer مامور چاپخانه
scouts مامور اکتشاف
tollman مامور نواقل
assignee نماینده مامور
attackman مامور حمله
sergeant at arms مامور اجرا
send on duty مامور کردن
revenuer مامور مالیاتی
pointsman مامور راهنمائی
diplomatic officer مامور سیاسی
probation officer مامور نافر
High Commissioners مامور عالیرتبه
envoy فرستاده مامور
envoys مامور نماینده
bureaucrat مامور اداری
policeman مامور پلیس
envoy مامور نماینده
paymasters مامور پرداخت
bureaucrats مامور اداری
High Commissioner مامور عالیرتبه
policemen مامور پلیس
executioner مامور اعدام
hangmen مامور اعدام
hangman مامور اعدام
communicant مامور ابلاغ
communicants مامور ابلاغ
censor مامور سانسور
auditor مامور رسیدگی
auditors مامور رسیدگی
appoint مامور کردن
appoints مامور کردن
executioners مامور اعدام
sergeants مامور اجرا
sergeant مامور اجرا
censoring مامور سانسور
emissary مامور مخفی
probation officers مامور نافر
officer مامور متصدی
bailiffs مامور اجرا
officers مامور متصدی
bailiff مامور اجرا
censors مامور سانسور
censored مامور سانسور
emissary مامور سری
paymaster مامور پرداخت
executors مامور اجرا
emissaries مامور مخفی
executor مامور اجرا
emissaries مامور سری
pontonier مامور پل موقت سازی
scambler مدافع مامور مانوربالا
to send upon an e مامور سفارت کردن
pontoneer مامور پل موقت سازی
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
commission حق العمل مامور شدن
fire fighter مامور اتش نشانی
he was appointed to inspect it مامور شد ان را بازرسی کند
justiciar مامور قضایی عالیرتبه
fireman مامور اتش نشانی
dustmen مامور تنظیف خاکروبه بر
truck master مامور یا سرپرست چندکامیون
dustman مامور تنظیف خاکروبه بر
pursuivant مامور ابلاغ یا اخطاریه
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
master in lunacy مامور رسیدگی به دیوانگی ها
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
rading party قسمت مامور دستبرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com