Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
paymaster
مامور پرداخت
paymasters
مامور پرداخت
Search result with all words
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
Other Matches
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
matte
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
matt
فلز یامس پرداخت نشده وناخالص تکمیل یا پرداخت مات وبی جلا
interim financing
پرداخت اقساط به طور کوتاه مدت پرداخت بینابین
usance
مهلت پرداخت پرداخت مدت دار
sets of bill
نسخ ثانی و ثالث و ..... برات که در انها به اصل اشاره وذکر میشود که هریک تازمانی قابل پرداخت هستندکه دیگری پرداخت نشده باشد
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
fates
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate
پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
droppage
کسری پرداخت کسر پرداخت
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
due bill
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
ransoms
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom
وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
carnet
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
officer
مامور
agents
مامور
agent
مامور
official
مامور
functionery
مامور
officers
مامور
missionary
مامور
bedel
مامور
functionaries
مامور
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
commissioner
مامور
commissioners
مامور
ranksman
مامور صف
appointed
مامور
missionaries
مامور
functionary
مامور
bedell
مامور
pursuivant
مامور
envoy
فرستاده مامور
file clerk
مامور بایگانی
executive bailiff
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
envoys
مامور نماینده
envoy
مامور نماینده
bureaucrat
مامور اداری
envoys
فرستاده مامور
police officers
مامور پلیس
bailiff
مامور اجرا
bailiffs
مامور اجرا
High Commissioners
مامور عالیرتبه
secret agents
مامور مخفی
communicant
مامور ابلاغ
revenuer
مامور مالیاتی
communicants
مامور ابلاغ
High Commissioner
مامور عالیرتبه
police officer
مامور پلیس
hangmen
مامور اعدام
tollman
مامور نواقل
appoints
مامور کردن
appoint
مامور کردن
purchasing officer
مامور خرید
pointsman
مامور راهنمائی
auditor
مامور رسیدگی
auditors
مامور رسیدگی
sergeants
مامور اجرا
sergeant
مامور اجرا
policemen
مامور پلیس
on sentry
مامور نگهبانی
typographer
مامور چاپخانه
hangman
مامور اعدام
waggoner
مامور واگن
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
send on duty
مامور کردن
lictor
مامور اجرا
sergeant at arms
مامور اجرا
executioner
مامور اعدام
executioners
مامور اعدام
probation officer
مامور نافر
probation officers
مامور نافر
policeman
مامور پلیس
bureaucrats
مامور اداری
assignee
نماینده مامور
inquisitors
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
investigator
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
defector in place
مامور مخفی
mole
مامور مخفی
bumbailiff
مامور اجرا
attackman
مامور حمله
scouts
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
scout
مامور اکتشاف
censor
مامور سانسور
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
censors
مامور سانسور
consular officer
مامور کنسولی
counterspy
مامور ضد جاسوسی
emissaries
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
emissary
مامور سری
emissary
مامور مخفی
diplomatic officer
مامور سیاسی
diplomatic agent
مامور سیاسی
officer
مامور متصدی
customs officer
مامور گمرک
executor
مامور اجرا
custom assersor
مامور گمرک
secret agent
مامور مخفی
customs appraisor
مامور گمرک
executors
مامور اجرا
officers
مامور متصدی
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
officers
مامور کارمند اداری
catchpole
مامور اخذ مالیات
fire fighter
مامور اتش نشانی
catchpoll
مامور اخذ مالیات
fireguards
مامور اتش نشانی
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
fireguard
مامور اتش نشانی
firefighters
مامور اتش نشانی
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
relieving officer
مامور اعانه فقرا
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
firefighter
مامور اتش نشانی
apparitor
چاووش مامور اجراء
aid man
مامور کمکهای اولیه
scambler
مدافع مامور مانوربالا
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
barrier patrol
گشتی مامور موانع
lifeguards
مامور نجات غریق
fireman
مامور اتش نشانی
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
pontoneer
مامور پل موقت سازی
commission
حق العمل مامور شدن
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
firemen
مامور اتش نشانی
pontonier
مامور پل موقت سازی
commissioning
حق العمل مامور شدن
rading party
قسمت مامور دستبرد
publicans
مامور وصول مالیات
raiding party
قسمت مامور کمین
officer
مامور کارمند اداری
publican
مامور وصول مالیات
commissions
حق العمل مامور شدن
lifeguard
مامور نجات غریق
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
scrutineer
مامور شمارش ارا
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
to send upon an e
مامور سفارت کردن
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com