Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
typographer
مامور چاپخانه
Other Matches
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
printing house
چاپخانه
printing office
چاپخانه
printery
چاپخانه
imposing table
در چاپخانه رانگا
printers
صاحب چاپخانه
imposing stone
در چاپخانه رانگا
printer
صاحب چاپخانه
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
presswork
اداره مطبعه امور چاپخانه
the types are inked over
در چاپخانه حروف را مرکب می زنند
reader
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
readers
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
ionic
وابسته به یون الکتریکی یکنوع حروف سیاه چاپخانه زبان قدیمی مردم ایونی یونان سرستون ساخته شده بسبک ایونی یونان
functionaries
مامور
functionary
مامور
officer
مامور
commissioners
مامور
commissioner
مامور
bedell
مامور
officers
مامور
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
official
مامور
bedel
مامور
functionery
مامور
agent
مامور
agents
مامور
ranksman
مامور صف
appointed
مامور
missionaries
مامور
missionary
مامور
pursuivant
مامور
bureaucrats
مامور اداری
waggoner
مامور واگن
bureaucrat
مامور اداری
officers
مامور متصدی
police officer
مامور پلیس
officer
مامور متصدی
tollman
مامور نواقل
emissary
مامور سری
emissary
مامور مخفی
High Commissioners
مامور عالیرتبه
emissaries
مامور سری
executors
مامور اجرا
High Commissioner
مامور عالیرتبه
emissaries
مامور مخفی
investigator
مامور تحقیق
counterspy
مامور ضد جاسوسی
custom assersor
مامور گمرک
customs appraisor
مامور گمرک
customs officer
مامور گمرک
diplomatic agent
مامور سیاسی
diplomatic officer
مامور سیاسی
envoi
مامور نماینده
executive bailiff
مامور اجرا
file clerk
مامور بایگانی
purchasing officer
مامور خرید
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
lictor
مامور اجرا
consular officer
مامور کنسولی
revenuer
مامور مالیاتی
investigators
مامور تحقیق
inquisitor
مامور تحقیق
inquisitors
مامور تحقیق
scout
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
scouts
مامور اکتشاف
sergeant at arms
مامور اجرا
send on duty
مامور کردن
assignee
نماینده مامور
attackman
مامور حمله
pointsman
مامور راهنمائی
bumbailiff
مامور اجرا
on sentry
مامور نگهبانی
envoys
مامور نماینده
probation officers
مامور نافر
probation officer
مامور نافر
executioners
مامور اعدام
executioner
مامور اعدام
paymasters
مامور پرداخت
policeman
مامور پلیس
policemen
مامور پلیس
auditor
مامور رسیدگی
auditors
مامور رسیدگی
appoint
مامور کردن
envoys
فرستاده مامور
bailiff
مامور اجرا
defector in place
مامور مخفی
envoy
فرستاده مامور
envoy
مامور نماینده
bailiffs
مامور اجرا
appoints
مامور کردن
mole
مامور مخفی
paymaster
مامور پرداخت
sergeant
مامور اجرا
censors
مامور سانسور
executor
مامور اجرا
communicant
مامور ابلاغ
communicants
مامور ابلاغ
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
censor
مامور سانسور
secret agents
مامور مخفی
secret agent
مامور مخفی
police officers
مامور پلیس
hangmen
مامور اعدام
hangman
مامور اعدام
sergeants
مامور اجرا
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
catchpole
مامور اخذ مالیات
scambler
مدافع مامور مانوربالا
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
pontoneer
مامور پل موقت سازی
barrier patrol
گشتی مامور موانع
catchpoll
مامور اخذ مالیات
pontonier
مامور پل موقت سازی
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
relieving officer
مامور اعانه فقرا
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
fire fighter
مامور اتش نشانی
commissioning
حق العمل مامور شدن
raiding party
قسمت مامور کمین
rading party
قسمت مامور دستبرد
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
fireguards
مامور اتش نشانی
fireguard
مامور اتش نشانی
firefighters
مامور اتش نشانی
firefighter
مامور اتش نشانی
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
officers
مامور کارمند اداری
fireman
مامور اتش نشانی
officer
مامور کارمند اداری
firemen
مامور اتش نشانی
publicans
مامور وصول مالیات
publican
مامور وصول مالیات
to send upon an e
مامور سفارت کردن
commission
حق العمل مامور شدن
commissions
حق العمل مامور شدن
lifeguard
مامور نجات غریق
lifeguards
مامور نجات غریق
scrutineer
مامور شمارش ارا
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
apparitor
چاووش مامور اجراء
aid man
مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
procurators
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
bailiffs
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiff
مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
teleman
افسر مامور رمز ومخابرات نیروی دریایی
united nations high commissioner
مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com