Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English
Persian
custom assersor
مامور گمرک
customs appraisor
مامور گمرک
customs officer
مامور گمرک
Search result with all words
custom's appraisor
مامور گمرک ارزیاب گمرک
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
Other Matches
import duties
حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
to declare
[customs]
گمرک دادن
[گمرک]
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
customs
گمرک
inland duty
گمرک داخلی
impost
گمرک ورودی
duty-free
معاف از گمرک
custom house
اداره گمرک
customs
دفتر گمرک
To get it through the custome.
از گمرک رد کردن
levy duties
گمرک بستن
bonded store
انبار گمرک
bonded warehouse
انبار گمرک
ware room
انبار گمرک
custom house
گمرک خانه
customs
اداره گمرک
customable
گمرک بردار
customhouse
اداره گمرک
clears
از گمرک دراوردن
customs house
اداره گمرک
dutiable
گمرک بردار
customs clearance
ترخیص از گمرک
warehouse
انبار گمرک
clearest
از گمرک دراوردن
clearer
از گمرک دراوردن
customs agent
واسطه گمرک
duty paid
گمرک پرداخته
free trader
بدون گمرک
clear
از گمرک دراوردن
duty paid
گمرک شده
warehouses
انبار گمرک
customs agent
کارگزار گمرک
custom
حقوق گمرکی گمرک
free list
صورت کالاهای بی گمرک
the free list
صورت کالای بی گمرک
custom assersor
گمرکچی ارزیاب گمرک
import duties
گمرک اجناس وارداتی
levy duties
گمرک بستن به جنسی
bonded goods
کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
bond
به انبار گمرک تحویل دادن
in bond
تحت کنترل اداره گمرک
clearance inwards
ورود کشتی به محوطه گمرک
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
clearance inwards
اعلامیه ورود کشتی به گمرک
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
transire
اجازه گمرک جهت انتقال محموله
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
bonded goods
کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
out of bond
کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
clearance in ward
گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
officer
مامور
agent
مامور
agents
مامور
officers
مامور
functionery
مامور
official
مامور
commissioners
مامور
commissioner
مامور
ranksman
مامور صف
pursuivant
مامور
functionaries
مامور
bedell
مامور
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
functionary
مامور
bedel
مامور
missionary
مامور
missionaries
مامور
appointed
مامور
transire
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
assignee
نماینده مامور
investigator
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
consular officer
مامور کنسولی
executive bailiff
مامور اجرا
revenuer
مامور مالیاتی
counterspy
مامور ضد جاسوسی
officers
مامور متصدی
inquisitor
مامور تحقیق
inquisitors
مامور تحقیق
lictor
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
attackman
مامور حمله
file clerk
مامور بایگانی
on sentry
مامور نگهبانی
pointsman
مامور راهنمائی
scouts
مامور اکتشاف
scouted
مامور اکتشاف
scout
مامور اکتشاف
diplomatic officer
مامور سیاسی
diplomatic agent
مامور سیاسی
bumbailiff
مامور اجرا
purchasing officer
مامور خرید
send on duty
مامور کردن
officer
مامور متصدی
censor
مامور سانسور
envoy
فرستاده مامور
envoy
مامور نماینده
appoints
مامور کردن
appoint
مامور کردن
auditors
مامور رسیدگی
auditor
مامور رسیدگی
probation officers
مامور نافر
probation officer
مامور نافر
envoys
مامور نماینده
envoys
فرستاده مامور
sergeant
مامور اجرا
policemen
مامور پلیس
policeman
مامور پلیس
bailiffs
مامور اجرا
bailiff
مامور اجرا
mole
مامور مخفی
executioners
مامور اعدام
executioner
مامور اعدام
censors
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
censored
مامور سانسور
paymasters
مامور پرداخت
paymaster
مامور پرداخت
defector in place
مامور مخفی
sergeants
مامور اجرا
hangman
مامور اعدام
sergeant at arms
مامور اجرا
typographer
مامور چاپخانه
High Commissioner
مامور عالیرتبه
High Commissioners
مامور عالیرتبه
bureaucrat
مامور اداری
tollman
مامور نواقل
bureaucrats
مامور اداری
executor
مامور اجرا
executors
مامور اجرا
emissaries
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
emissary
مامور مخفی
waggoner
مامور واگن
police officer
مامور پلیس
communicants
مامور ابلاغ
secret agents
مامور مخفی
secret agent
مامور مخفی
hangmen
مامور اعدام
police officers
مامور پلیس
communicant
مامور ابلاغ
emissary
مامور سری
relieving officer
مامور اعانه فقرا
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
scambler
مدافع مامور مانوربالا
scrutineer
مامور شمارش ارا
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
raiding party
قسمت مامور کمین
pontoneer
مامور پل موقت سازی
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
to send upon an e
مامور سفارت کردن
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
rading party
قسمت مامور دستبرد
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
pontonier
مامور پل موقت سازی
fireguards
مامور اتش نشانی
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
commissioning
حق العمل مامور شدن
publican
مامور وصول مالیات
apparitor
چاووش مامور اجراء
aid man
مامور کمکهای اولیه
publicans
مامور وصول مالیات
officer
مامور کارمند اداری
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
officers
مامور کارمند اداری
fireguard
مامور اتش نشانی
commission
حق العمل مامور شدن
fireman
مامور اتش نشانی
firefighter
مامور اتش نشانی
lifeguards
مامور نجات غریق
lifeguard
مامور نجات غریق
firemen
مامور اتش نشانی
commissions
حق العمل مامور شدن
barrier patrol
گشتی مامور موانع
fire fighter
مامور اتش نشانی
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
catchpole
مامور اخذ مالیات
firefighters
مامور اتش نشانی
catchpoll
مامور اخذ مالیات
clearest
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com