English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
debt balance مانده بدهکار
Other Matches
hards پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
idle balance مانده راکد مانده غیرفعال
retort residue ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing پس مانده ابکشی پس مانده
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
obligor بدهکار
debit بدهکار
debited بدهکار
debiting بدهکار
debits بدهکار
yielder بدهکار
debtors بدهکار
indebted بدهکار
in debt بدهکار
debtor بدهکار
debtor ستون بدهکار
debit side ستون بدهکار
owed بدهکار بودن به
owes بدهکار بودن به
debit note رسید بدهکار
debenture bond بدهکار ومدیون
debt advice اعلامیه بدهکار
indebt بدهکار کردن
owe بدهکار بودن به
debits بدهکار کردن
debtors ستون بدهکار
charges بدهکار کردن
charge بدهکار کردن
expromission جانشینی بدهکار
debit بدهکار کردن
expromissor جانشین بدهکار
debited بدهکار کردن
debiting بدهکار کردن
redder بدهکار بودن حساب
reddest بدهکار بودن حساب
reds بدهکار بودن حساب
red بدهکار بودن حساب
i owe him & پنج لیره به او بدهکار هستم
She wouldnt hear of it . she takes no heed. گوشش به این حرفها بدهکار نیست
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned. حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
lien حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb> بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
how much do i owe you چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
dreg پس مانده
draff پس مانده
fordone مانده
leavings پس مانده
heels پس مانده
loose end ته مانده
loose ends ته مانده
leavings ته مانده
riffraff ته مانده
orts پس مانده
oversize materials rejects مانده
wearying مانده
forwearied مانده
scrap ته مانده
knub پس مانده
silt ته مانده
scum پس مانده
residual ته مانده
picking پس مانده
residual مانده
heel پس مانده
offscourings پس مانده
outworn مانده
heel tap ته مانده
scraps ته مانده
forworn مانده
scrapping ته مانده
scrapped ته مانده
weary مانده
wearies مانده
deposit پس مانده
balances مانده
tailling پس مانده
residve پس مانده
refuses پس مانده
balance مانده
tailing پس مانده
deposits پس مانده
leftover پس مانده
remainder مانده
leftovers پس مانده
fag ends ته مانده
fag end ته مانده
refuse پس مانده
refused پس مانده
refusing پس مانده
dross پس مانده
residue پس مانده
residue مانده
residue ته مانده
residues پس مانده
residues مانده
recrement پس مانده
recrementitious پس مانده
residues ته مانده
remanence مانده
wearied مانده
played out مانده
remanent پس مانده
credit balance مانده بستانکار
coke breeze پس مانده ذغال کک
positive balance مانده مثبت
cash balance مانده نقدی
balance due مانده معوق
ladle skull ته مانده پاتیل
available balance مانده موجود
holdovers باقی مانده
distortion factor مانده نسبی
Two more days to go before (until). . . دوروز مانده تا ...
poor countries عقب مانده
rejects مانده [اجناس]
holdover باقی مانده
culls مانده [اجناس]
residual bitumen قیر ته مانده
within an ace of ذرهای مانده به
gleanings ته مانده درو
negative balance مانده منفی
scantling باقی مانده
residual current جریان مانده
residual deviation انحراف مانده
residual stress تنش پس مانده
residual schizophrenia اسکیزوفرنی مانده
residual magnetization مغناطیس مانده
ort پس مانده غذا
residual magnetic induction مغناطیس مانده
residual error خطای مانده
stay behind عقب مانده
left over باقی مانده
greaves پس مانده پیه
harmonic content مانده هارمونیک
residuum پس مانده تقطیر
idle balance مانده بیکار
to knock up مانده شدن
reflex reserve پس مانده بازتاب
relative harmonic content مانده نسبی
the work was paralysed کارناقص مانده
residual magnetism مغناطیس مانده
remanence مغناطیس مانده
residual discharge تخلیه مانده
breezing پس مانده ذغال
aces ذرهای مانده
ace ذرهای مانده
debris باقی مانده
debris مانده طبیعی
surplus باقی مانده
surpluses باقی مانده
behind عقب مانده
behinds عقب مانده
balance مانده برابرکردن
retarded عقب مانده
underdeveloped عقب مانده
dregs باقی مانده
pitches ته مانده تقطیر
breezes پس مانده ذغال
breezed پس مانده ذغال
breeze پس مانده ذغال
residues پس مانده تقطیر
residue پس مانده تقطیر
backwards عقب مانده
residual پس مانده ته نشین
extant باقی مانده
remains باقی مانده
remnants باقی مانده
remnant باقی مانده
pitch ته مانده تقطیر
balance of account مانده حساب
active balance مانده فعال
backward عقب مانده
job lot ته مانده انبار
excrement پس مانده فضله
leftover پس مانده غذا
leftovers پس مانده غذا
adverse balance مانده منفی
antepenultimate دو تا به اخر مانده
active balance مانده مثبت
job lots ته مانده انبار
accoutn balance مانده حساب
included تو گذاشته تو مانده
frustrated عقیم مانده
virginal باکره مانده
balances مانده برابرکردن
remainder باقی مانده
lagging عقب مانده
autistic در خود مانده
silage علف تازه مانده
residues قسمت باقی مانده
memorizes باقی مانده در حافظه
remain مانده اثر باقیمانده
The last but one. The one before last . یکی مانده به آخر
patenting بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
real balance effect اثر مانده واقعی
remained مانده اثر باقیمانده
patents بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
sick industry صنعت عقب مانده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com