English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
estopel مانع ادعا
Other Matches
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
asseveration ادعا
assertion ادعا
claims ادعا
averment ادعا
pleas ادعا
plea ادعا
postulating ادعا
postulates ادعا
postulated ادعا
postulate ادعا
cl ادعا
posit ادعا
protestations ادعا
pretensions ادعا
unassuming بی ادعا
claimed ادعا
pretension ادعا
allegations ادعا
claiming ادعا
protestation ادعا
allegation ادعا
claim ادعا
assertive ادعا کننده
to put in for ادعا کردن
pretenses بهانه ادعا
pretence بهانه ادعا
pretences بهانه ادعا
professed ادعا شده
professing ادعا کردن
professes ادعا کردن
profess ادعا کردن
reclaimable ادعا پذیر
purporst مفاد ادعا
pretense بهانه ادعا
asserting ادعا کردن
asserted ادعا کردن
assert ادعا کردن
contends ادعا کردن
contended ادعا کردن
contend ادعا کردن
acclaims ادعا کردن
acclaiming ادعا کردن
acclaimed ادعا کردن
bill of indicment ادعا نامه
claimable قابل ادعا
assertor ادعا کننده
lay claim to ادعا کردن
acclaim ادعا کردن
asserts ادعا کردن
re claim مجددا ادعا کردن
professed love محبت ادعا شده
assertion تایید ادعا افهارنامه
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
pretend to دعوی یا ادعا کردن
profess ادعا یا افهار کردن
professes ادعا یا افهار کردن
professing ادعا یا افهار کردن
burden of proof مسئوولیت اثبات ادعا
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
claim دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claimed مدعی به مطالبات ادعا کردن
disclaimers رفع کننده ادعا یا مسئولیت
disclaimer رفع کننده ادعا یا مسئولیت
claiming مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims دادخواست ادعانامه ادعا کردن
i do not pretend to sing well من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
waiver صرف نظر کردن از ادعا
right of begin حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
bluser out با لاف گزاف ادعا کردن
claims مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed دادخواست ادعانامه ادعا کردن
the burden of proof rests with اثبات ادعا بر عهده مدعی است
prescribe to استناد به مرور زمان دراثبات ادعا
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media. او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
hurdles مانع
hurdles دو با مانع
swimmingly بی مانع
impediment مانع
impediments مانع
drawback مانع
repellent مانع
clog مانع
repellents مانع
preventive مانع
hurdle دو با مانع
shackled مانع
shackle مانع
encumbrances مانع
hold back مانع
encumbrance مانع
impedient مانع
impedimental مانع
impeditive مانع
shackles مانع
shackling مانع
hurdle مانع
dead lock مانع
degage بی مانع
dike مانع
drawbacks مانع
interference مانع
stumbling blocks مانع
massifs مانع
barriers مانع
snag مانع
snagging مانع
snags مانع
barricade مانع
barrier مانع
curtains مانع
barricading مانع
barricades مانع
hinder مانع
stumbling block مانع
hindered مانع
pull-back مانع
clogged مانع
stops مانع
stopping مانع
clogs مانع
stopped مانع
stop مانع
flight مانع
flight مانع در دو
hinders مانع
hindering مانع
barricaded مانع
obstacle مانع
set back مانع
shield مانع
baulks مانع
masking مانع
baulking مانع
baulked مانع
balks مانع
hedges مانع
balking مانع
block مانع
balked مانع
hedged مانع
blocked مانع
preventor مانع
hedge مانع
shields مانع
crests مانع
restraint مانع
constraint مانع
restraints مانع
strait jacket مانع
strait jackets مانع
bars مانع
bar مانع
crest مانع
cresting مانع
blocks مانع
balk مانع
hindrances مانع
pull back مانع
pull-backs مانع
hindrance مانع
obstaele مانع
in the way مانع
massif مانع
handicaps مانع
handicap مانع
A hurdle race . مسابقه دو با مانع
crested مانع دید
crimps مانع چروکیدن
deterrent مانع شونده
repressive مانع شونده
bloc مانع ورادع
blocs مانع ورادع
crimped مانع چروکیدن
legal impediment مانع مشروع
crimp مانع چروکیدن
deterrents مانع شونده
stockades ایجاد مانع
stockade ایجاد مانع
obstructiveness مانع آفرینی
hold up مانع شدن
hold-up مانع شدن
hold-ups مانع شدن
sound barrier مانع صوتی
prevent مانع شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com